مطالب مفید روانشناسی

مطالب مفید روانشناسی

چگونه رابطه بهتری با خانواده همسرمان داشته باشیم؟

خیلی از زوج‌ها به دلیل ارتباط نه چندان خوشایندی که با خانواده‌ی همسر خود دارند، در زندگی زناشویی خود دچار کشمکش‌هایی می‌شوند. آماری که مربوط به سال ۲۰۱۳ است نشان می‌دهد ۱۱ درصد از زوج‌هایی که از هم جدا شده بودند، علت جدایی خود را مشکلاتی در ارتباط با خانواده‌ی همسران خود می‌دانستند. هر چند این رقم بالا به نظر نمی‌رسد، اما هشداردهنده است، زیرا یک زندگی مشترک هرگز نباید به دلیل مشکلاتی مربوط به خارج از رابطه نابود شود.

چگونه رابطه‌ی بهتری با خانوادهی همسرتان داشته باشید

به طور کل در زندگی هیچ رابطه‌ای با تنش و بگومگو‌های زیاد خوشایند نیست و ما به عنوان انسان برای بقا و ادامه‌ی حیات خود نیاز داریم روابطی سالم، شاداب و انگیزه بخش با دیگران داشته باشیم. ما دوست داریم بابت کار‌های خوب و جالبی که در زندگی انجام می‌دهیم در خاطر دیگران بمانیم، و خاطرات بد و آزاردهنده از خود در ذهن دیگران به جا نگذاریم. یکی از راه‌هایی که کمک‌مان می‌کند خاطرات ما در ذهن دیگران مثبت باشد نه منفی، این است که روابط کدر و نامطلبوبی که وجود دارند را در صورت امکان بهبود بدهیم و دوباره بسازیم. اگر رابطه‌ی شما با خانواده‌ی همسرتان سالم و خوب نیست و همین مسئله شما را در زندگی دونفره‌تان به دردسر انداخته است، توصیه‌هایی برای‌تان داریم تا این رابطه را بهبود بدهید.

اول باید بدانید که رابطه‌ی شما با خانواده‌ی همسرتان چه تاثیری بر زندگی زناشویی‌تان می‌گذارد:. ممکن است همسرتان بابت این موضوع که شما به اندازه‌ی کافی به خانواده‌اش احترام نمی‌گذارید آزرده و دلخور بشود. دورهمی‌های خانوادگی و اوقاتی که باید معمولا در جمع خانواده‌ها سپری شوند به دلیل رابطه‌ی ضعیف شما با خانواده‌ی همسرتان پرتنش و یا حتی نابود می‌شود.. بچه‌ها نیز از این مشکل ارتباطی تاثیر می‌گیرند و دچار احساسات منفی می‌شوند.. رنجش‌ها و کدورت‌های به وجود آمده باعث سوء تفاهم در ارتباط‌ها می‌شوند.

چگونه روابط خود با خانواده‌ی همسرتان را بهبود بدهید. به خودتان اجازه بدهید تا ببخشید و بگذرید. نگه داشتن احساس خشم و رنجش در دل فقط به شما آسیب می‌زند و تاثیری روی طرف مقابل‌تان ندارد. پس خودتان را از درد و کینه رها کنید و تمرکز و توجه‌تان را معطوف چیز‌هایی کنید که در زندگی ارزش و اهمیت خیلی بیشتری دارند.. به جای اینکه در لاک دفاعی خود فرو بروید سعی کنید موقعیت آن‌ها را درک کنید و احساسات خودتان را ارزیابی کنید. البته این طبیعیست وقتی که ناراحت و دلخورید، ارتباط تان نیز متاثر شود. اما پیش از هر گونه گفتگو و برخوردی به خودتان یادآوری کنید که همیشه آرام و خونسرد باشید و قبل از جواب دادن، چند لحظه‌ای مکث کنید و به پردازش آنچه می‌خواهید بگویید بپردازید.

چگونه رابطه‌ی بهتری با خانوادهی همسرتان داشته باشید

تصمیم بگیرید هر آنچه را که در گذشته روی داده پشت سرتان قرار دهید. هر چه که در گذشته گفته شده و انجام شده متعلق به همان زمان است و نباید دیگر در موردشان بحث کنید و اجازه دهید یک بار دیگر هم شما را آزرده کنند. این کار کمک‌تان می‌کند درد‌هایی که دارید التیام پیدا کرده و احساس کنید از آن موضوع رها و سبُک شده‌اید و دیگر این احتمال وجود ندارد که دوباره از آن‌ها متاثر شوید.. از موقعیت‌ها و فرصت‌های مناسب برای بهبود روابط و ساختن خاطرات خوش استفاده کنید. فرصت‌های جدید کمک‌تان می‌کنند خاطرات بد گذشته را کمرنگ‌تر کنید. برای نمونه دعوت از خانواده‌ی همسر برای یک دورهمی کوچک می‌تواند خیلی موثرتر از کار‌های بزرگ‌تری، مثلا تهیه‌ی هدیه‌های آنچنانی باشد. یا اینکه می‌توانید در بعضی از تصمیم گیری‌ها نظر آن‌ها را نیز جویا شوید و با این کار احترام خود را نسبت به آن‌ها نشان دهید.

همه‌ی ما در زندگی گاهی در روابط خود دچار کدورت‌هایی می‌شویم، اما به این معنی نیست که این کدورت‌ها و اختلاف‌ها حل نشدنی‌اند. اگر راه‌های ارتباطی را باز بگذارید و احساس همدلی‌تان را همیشه زنده نگه دارید، بسیاری از ناراحتی‌ها را از بین می‌برید و می‌توانید روابطی سالم و بانشاط برقرار کنید که هم خودتان لذت ببرید و هم همسر و فرزندان‌تان خوشحال و راضی باشند.


منبع: برترین ها

موافقین ۰ مخالفین ۰

تفاوت سنی زیاد در ازدواج چه دردسر‌هایی دارد؟

در دنیای هالیوود، ازدواج‌هایی با فاصله‌های سنی زیاد پدیده‌ی جدیدی نیستند، اما برای افرادی که ثروتمند و مشهور نیستند، قرار گرفتن در چنین رابطه‌هایی دردسر‌های زیادی دارد. شما چه زوج بزرگتر باشید و چه زوج کوچکتر، با مشکلاتی روبرو خواهید شد.



ممکن است وجه اشتراک چندانی نداشته باشید

با توجه تفاوت سنی زیادی که بین شما و همسرتان است، به احتمال زیاد سلیقه‌ها و علاقه مندی‌های‌تان هم با هم فرق می‌کند. مثلا وقتی در اتومبیل‌تان هستید شاید به سختی بتوانید موزیکی انتخاب کنید که هر دوی شما دوستش داشته باشید یا موضوعاتی پیدا کنید که بتوانید سر صبحانه درموردشان حرف بزنید. این تفاوت‌ها به مرور زمان هر دوی شما را خسته و دلزده خواهند کرد، اما زیاد هم ناامید نباشید. همیشه راه‌هایی وجود دارند و می‌توانید زمینه‌های مشترکی بین خودتان پیدا کنید و به هم نزدیک‌تر شوید.

به عبارتی دیگر، روی تشابهات تمرکز کنید و وقت‌تان را صرف فکر کردن به تفاوت‌ها و بحث کردن در مورد آن‌ها نکنید. از آشنا شدن با دوستان همدیگر واهمه نداشته باشید و با هم دوستان جدیدی پیدا کنید. با بیشتر توجه کردن به تفاوت‌های‌تان به نگرش جدیدی دست پیدا خواهید کرد که انگیزه بخش است و کمک‌تان می‌کند بیشتر احساس کنید در زندگی هم نقش دارید.

رابطه‌ی شما مورد قضاوت و سوال قرار می‌گیرد

یکی از اتفاق‌های ناخوشایندی که باید انتظار داشته باشید این است که ممکن است دیگران از شما سوال‌هایی بپرسند که در واقع به هیچکس جز خودتان ربط ندارد. بیشتر مردُم فکر می‌کنند ظاهرا غیرعادی بودن رابطه و ازدواج شما به آن‌ها این اجازه را می‌دهد که درموردش اظهار نظر کنند. در نگاه چنین افرادی هر مشکلی که پیدا کنید (فرقی هم نمی‌کند چه باشد یا چقدر جدی باشد) بی بروبرگرد نتیجه‌ی فاصله‌ی سنی زیادی است که بین شما و همسرتان وجود دارد. ضمنا جامعه نیز هنوز نپذیرفته است که یک زن جوان با مرد سن دار یا یک مرد جوان با زنی سن بالا ازدواج کند، پس اگر شما هم چنین شرایطی دارید از اینکه برداشت دیگران از دلیل چنین ازدواجی، ثروت است تعجب نکنید.

ازدواج با تفاوت سنی زیاد چه دردسرهایی دارد

مهم این است که اجازه ندهید اظهار نظر‌های نسنجیده روی‌تان اثر بگذارند. بیشتر مردم بی‌رحمند و تمایل دارند هر چیزی را که طبق روال عادی نیست قضاوت کنند، حتی اگر هیچ نکته‌ی قابل توجهی نداشته باشد. بهترین راه برخورد با چنین قضاوت‌هایی این است که به دنبال راهی ساده و مودبانه برای خاموش کردن آن‌ها باشید. اما اگر این اظهار نظر‌ها و قضاوت‌ها از جانب اعضای خانواده‌تان بود باید با آن‌ها صحبت کنید و برایشان درمورد انتخابی که کرده‌اید توضیح دهید. هرگز اجازه ندهید کلام کسی آزارتان دهد یا کسی رابطه‌تان را زیر سوال ببرد. شما خودتان می‌دانید چرا چنین تصمیمی گرفته‌اید و این تنها چیزی است که اهمیت دارد.

ممکن است مثل یک بچه با شما رفتار شود

اگر شما زوج کوچکتر در رابطه‌تان باشید، شاید گاهی احساس کنید همسرتان شما را آنقدر که باید جدی نمی‌گیرد. مثلا ممکن است شما را کنترل کند یا جوری رفتار کند که انگار از شما بیشتر می‌داند و می‌فهمد. دلایل چنین رفتار‌هایی می‌تواند گوناگون باشد؛ مثلا شاید به جوانی شما حسادت می‌کند، یا مشکلی جدی‌تر داشته باشد. اگر همسرتان مقابل دیگران از جایگاهی بالاتر و برتر با شما رفتار می‌کند بدون تردید مشکلی جدی در آینده‌ای نزدیک خواهید داشت.

بهترین کاری که می‌توانید بکنید این است که با همسرتان به طور جدی حرف بزنید. به او توضیح دهید که رفتارش چه احساسی به شما می‌دهد و سعی کنید دلایل پنهان این رفتارهایش را بفهمید. به طور کلی داشتن سن بالا همیشه هم به معنی بیشتر دانستن و عاقل‌تر بودن نیست، بنابراین این واقعیت که شما جوانتر از همسرتان هستید دلیل نمی‌شود با شما مثل یک بچه رفتار کند یا شما را دست کم بگیرد.

شاید در دیدار با اقوام و آشنایان خجالت زده بشوید

اگر دختر جوانی هستید که با یک مرد سن دار ازدواج کرده‌اید شاید معرفی کردن همسرتان به اقوام و دوستان برای‌تان کار سختی باشد، چون احتمالا از قضاوت‌ها و سوال و پرسش‌های‌شان واهمه دارید و خجالت می‌کشید. اما نباید چنین احساسی داشته باشید. آن‌ها اگر ببینند شما دو نفر چقدر با هم شاد و خوب هستید ناخودآگاه نظرشان عوض خواهد شد.

نکته‌ی مهم دیگر اینکه نباید دچار تردید بشوید. نگذارید همسرتان فکر کند شما نسبت به انتخاب‌تان شک دارید یا پشیمان شده‌اید. شاید شما نتوانید دیگران را متقاعد کنید رابطه‌تان را عادی تلقی کنند، اما می‌توانید نشان‌شان بدهید خودتان این رابطه را کاملا مناسب و عادی و البته راضی کننده می‌دانید.

ازدواج با تفاوت سنی زیاد چه دردسرهایی دارد

برنامه ریزی برای آینده، کار ساده‌ای نخواهد بود

شاید خیلی راحت نتوانید درمورد آینده‌تان تصمیمی بگیرید، اما این مسئله همچنان بخش مهمی از رابطه‌ی شماست. یکی از بزرگترین چالش‌های ازدواج با فاصله سنی زیاد، بچه دار شدن است. قبل از ازدواج و جدی شدن رابطه‌تان باید در این مورد کاملا شفاف حرف بزنید و به یک نتیجه‌ی قاطع برسید. البته فاکتور‌های بیولوژیکی را نباید نادیده بگیرید، مخصوصا اگر می‌دانید که طرف مقابل‌تان بچه می‌خواهد و شما از نظر بیولوژیکی قادر به بچه دار شدن نیستید.

ضمنا این واقعیت را نیز باید بپذیرید که اگر شما زوج جوانتر در این رابطه هستید ممکن است روزی ناچار شوید یک پرستار تمام وقت برای همسرتان باشید. در لحظه زندگی کردن عالیست، اما نباید از واقعیت‌های غیرقابل اجتناب آینده چشم بپوشید، مثلا اینکه همسر شما همیشه بسیار سن‌دارتر از شما خواهد بود.

هر چند خیلی‌ها می‌گویند سن فقط یک عدد است، اما ازدواج کردن با کسی که خیلی از شما جوانتر یا سن‌دارتر است اغلب چالش‌های زیادی خواهد داشت که کنارآمدن با آن‌ها نیاز به صبر و تلاش زیادی دارد. کلام اخر اینکه این شما هستید که تصمیم می‌گیرید چه کسی شریک زندگی‌تان باشد، پس درمورد انتخاب‌تان اعتماد بنفس داشته باشید و با هم روی مسائل‌تان کار کنید. تا مادامی که همدیگر را دوست دارید و به هم احترام می‌گذارید، سن واقعا فقط یک عدد خواهد بود.


منبع: برترین ها

موافقین ۰ مخالفین ۰

تمرین های روزانه برای شروع ذهن آگاهی

تمرین‌های ذهن آگاهی به شما کمک می‌کند در مقابل فشار و استرس‌های روزمره، مقاومت بیشتری داشته باشید و با آرامش بیشتری به مسیرتان ادامه دهید.

ادراک و توجه، مفاهیمی هستند که ریشه در آگاهی انسان‌ دارند؛ آگاهی از آنچه در اطرافمان رخ می‌دهد و آنچه انجام می‌دهیم. یعنی زمانی که چیزی می‌خوریم، به بافت، رنگ و طعم‌های مختلف غذا توجه کنیم. ممکن است کمی عجیب به نظر برسد؛ ولی از آخرین باری که واقعاً لذت بردید یا خودتان را در لحظه رها کردید چقدر گذشته است؟ چگونه می‌توان به ذهن‌آگاهی رسید؟

پیش از هر چیز باید بدانید که ذهن‌آگاهی، ریشه در بودیسم دارد: ذهن آگاهی یک شیوه هستی و تجربه‌ی زندگی است.

ذهن‌آگاهی به معنی حضور در لحظه‌ی حال است. این اقدام، سخت‌تر از آن است که با تکیه به روزمرگی‌ها حاصل شود؛ ولی درعین‌حال یکی از ضروریات زندگی هرروزه‌ی شما است.

Mindfulness

مراحل ساده‌ی تمرین ذهن‌آگاهی

  • هر روز صبح، وقت ناهار ظهر یا بعدازظهر، به مدت چند دقیقه نفس عمیق بکشید.
  • در طول روز به کارهایی که انجام می‌دهید توجه کنید، مثلاً یک خودکار یا تلفن در دست دارید، خارج از محیط کار نشسته‌اید یا در صف انتظار ایستاده‌اید. اتفاقاتی که در اطرافتان رخ می‌دهد یادداشت کنید. به دکور دیوارها خوب نگاه کنید، به زمینی که زیر پای شما است دقت کنید.
  • حالا روی خودتان تمرکز کنید. سعی کنید تنفستان را با یک مانترا هماهنگ کنید.
  • باید بدانید که ذهن‌آگاهی، ضرورتاً یک فرم از مدیتیشن است.
  • به حواس خود توجه کنید: بوها، طعم‌ها، آنچه لمس می‌کنید و آنچه می‌شنوید.

بزرگ‌ترین مانعی که بر سر راه شما وجود دارد، این است که از زمان حال غافل شوید. چه در جلسات کاری، زمان پیاده‌روی یا هر فعالیت دیگری، سعی کنید از همه‌ی ذرات زندگی، حتی جوانب خسته‌کننده‌ی آن، لذت ببرید.

Mindfulness

ذهن‌آگاهی و استرس

سؤالی که پیش می‌آید این است که چرا اصولاً باید ذهن‌آگاهی را تمرین کنید؟ ذهن‌آگاهی با تقویت اراده‌ی شما، استرس و اضطرابی را که سد راه موفقیت و دستیابی به اهداف می‌شوند، از بین می‌برد. مؤسسه‌ی Mindful در وبلاگ خود توضیح می‌دهد که چرا این تمرین‌ها، به کاهش اضطراب شما کمک می‌کند:

  • آگاهی بیشتری نسبت به افکارتان پیدا می‌کنید و متوجه می‌شوید چه زمانی باید از عقایدتان دست بکشید.
  • زمانی که در شرایط ناخوشایندی قرار می‌گیرید، بلافاصله واکنشی نشان نمی‌دهید. در عوض کمی صبر می‌کنید تا بهترین راه‌ حل را بیابید.
  • متمرکز بودن در لحظه‌ی حال، به شما آرامش بیشتری می‌بخشد؛ درحالی‌که تعجیل در واکنش، استرس را افزایش می‌دهد.
  • بیش‌ازپیش به نیازهای بدنتان واقف خواهید بود و با اقدامات به‌موقع، مانع از پیشرفت درد در جسمتان می‌شوید.
  • احساسات دیگران را بهتر درک می‌کنید و هوش هیجانی‌تان افزایش می‌یابد. این امر باعث می‌شود کمتر با دیگران درگیر شوید.
  • هم نسبت به خودتان و هم نسبت به دیگران، دلسوزتر و مراقب‌تر خواهید بود. شفقت نیز به آرامش شما کمک می‌کند و سطح استرس را پایین می‌آورد.
  • تمرین‌های ذهن آگاهی فعالیت بخش آمیگدال مغز را کاهش می‌دهد. آمیگدال، مسئول پاسخگویی به عوامل استرس‌زا است. درنتیجه، پس‌زمینه‌ی ذهنی شما آرام‌تر میشود و استرس کمتری حس می‌کنید.
  • تمرکز ذهنی‌تان افزایش پیدا می‌کند و به‌ تبع آن، کارایی‌تان بالا می‌رود. افزایش بهره‌وری و کارایی باعث می‌شود احساس خوبی داشته باشید و در مقابل عوامل استرس‌زا، آسیب‌پذیری کمتری نشان دهید.
  • شما می‌توانید نگرشتان را نسبت به استرس تغییر دهید. به‌جای اینکه فقط به عواقب منفی کار فکر کنید و در احساساتی نظیر ترس و اضطراب غرق شوید، ذهن‌آگاهی به شما کمک می‌کند افق دیدتان را تغییر دهید و مسائل را از دریچه‌های متفاوتی ببینید.

دهه‌ی ۷۰ میلادی، یک دوره‌ی آزمایشی مشهور و موفق به نام «کاهش استرس مبتنی بر ذهن‌آگاهی» برگزار شد که ثابت می‌کرد این تمرین‌ها، به مقابله با افکار منفی که انسان‌ها هر روز با آن‌ها دست‌به‌گریبان‌اند، کمک می‌کند. درعین‌حال می‌توان از تمرین‌های مدیتیشن در کنار شناخت درمانی کمک گرفت.

و درنهایت، ذهن آگاهی با وضوح بخشیدن به دیدگاه مردم، شیوه‌ی زندگی آن‌ها را تغییر می‌دهد.


منبع: زومیت

موافقین ۰ مخالفین ۰

مثبت اندیشی و تاثیر شگرف آن در موفقیت

مثبت اندیشی و موفقیت,مثبت اندیشی,موفقیت

مثبت اندیشی کلید موفقیت


نگرش شما عملکردی مشابه طراحی داخلی برای یک ساختمان در سازماندهی ذهنتان دارد. نگرش شما تاثیر قابل توجهی در شکل‌گیری مسیر زندگی و کاری شما دارد. در این مقاله با ما همراه باشید تا تاثیرات شگرف مثبت اندیشی بر موفقیت و راه‌‌های تغییر نگرش و رسیدن به مثبت اندیشی را بدانید.


مثبت اندیشی کلید موفقیت شماست

اعمال از افکار سرچشمه می‌گیرد. برای موفق بودن، افکاری که در ذهن می‎پرورانید را را درست و با دقت انتخاب کنید. افکاری که شما درباره خودتان، توانایی‌هایتان، دستاوردهای مالی‌تان (یا شکست‌های مالی‌‌تان) دارید و همچنین تصوری که در ذهن‌‌تان نسبت به توانایی‌تان برای رسیدن به موفقیت دارید، در نهایت در زندگی‌تان عملی خواهند شد.


معادله‌ی تشخیص نوع نگرش

با این معادله نگرش خود را ارزیابی کنید: نگرش=حرکت. این معادله بیان می‌کند که نگرش آن چیزی است که حرکت رو به جلو یا رو به عقب شما را تعیین می‌کند. بنابراین باتوجه به اینکه در زندگی‌تان چگونه حرکت می‌کنید، می‌توانید نگرش‌تان را ارزیابی کنید.


تاثیر مثبت اندیشی در دنیای کسب  کار

در دنیای کسب‌و‌کاری که هر شخص برای ساختن منابع، استعدادها، امور مالی، فناوری و غیره تلاش می‌کند، موفقیت یک شخص به دلیل مصمم بودن و انعطاف‌پذیری اوست.


در کسب‌و‌کار، نگرش همه چیز است. اگر باور داشته باشید که می‌توانید موفق شوید، حتما خواهید توانست. نگرش شما درباره‌ی موفقیت، در واقع پیشگویی شماست. پس برنده بودن را انتخاب کنید. 


اگر نگرش شما منفیِ و غیرمولد است و احساس می‌کنید نیاز به تغییر الگوی تفکر دارید، می‌توانید راهکارهایی که در ادامه آورده‌ایم را انجام بدهید:


راهکارهایی برای مثبت اندیشی

مثبت اندیشی و موفقیت,راه های مثبت اندیشی,موفقیت

راهکارهای تغییر نگرش


1- آماده سازی ذهن

شما باید یاد بگیرید که خودتان را برای یک وضعیت ذهنی مثبت آماده کنید. افکاری که از ایمان و عقیده و قدرت درونی‌تان سرچشمه می‌گیرد را جایگزین افکار ترس‌آور و ناامیدکننده‌ی تان کنید. برای این کار باید تمرکز خود را بر توانایی‌هایتان بگذارید. این کار باعث می‌شود که از حرکت باز نایستید و به تلاش ادامه بدهید.


2- عامل انگیزه خود را کشف کنید

در جست‌وجوی چیزهایی باشید که به شما انگیزه‌ی تلاش و کوشش می‌دهد. فکر کنید که در گذشته چه چیزهایی به شما انگیزه داده است تا تغییری در زندگی‌تان ایجاد کنید و به دنبال اهداف‌تان بروید. زمانی که بتوانید به خودتان برای یک هدف انگیزه بدهید، باعث می‌شود سریع‌تر در مسیرتان حرکت کنید و در نهایت موجب خواهد شد که موفقیت‌های بیشتری به دست آورید.


۳- الگوهای ذهنیتان را انتخاب کنید

الگوهایی برای خود انتخاب کنید که به تجسم اهداف‌تان کمک کند تا برای رسیدن به آن‌ها، مهارت‌های خود را افزایش دهید. برای حفظ نگرش مثبت و مشتاقانه، الگوهایی برای موفقیت خلق کنید و مدام درباره‌ی آن‌ها فکر کنید.


۴- به تحقق یافتن هدفتان باور داشته باشید

هرچقدر عمیق‌تر به تحقق یک هدف باور داشته باشید، احتمال بیشتری برای محقق شدن آن وجود دارد. این نوع تمرین ذهنی، باعث مثبت‌اندیشی شما می‌شود و شما را به سمت دست‌یابی به موفقیت سوق می‌دهد. من معتقدم که شما به شکل طبیعی برای آنچه که تجسم می‌کنید، تلاش خواهید کرد.


5- به ذهن خود  نظم ببخشید و با برنامه حرکت کنید 

زمانی که در کار خود با چالش مواجه می‌شوید، شاید احساس کنید که کنترل احساسات و افکار خود را از دست داده‌اید. برای اینکه خوش‌بین باقی بمانید، ذهن خود را نظم ببخشید تا از افکار بدبینانه خالی شود و از لغزش در سراشیبیِ سؤالِ «چه می‌شود؟» نجات پیدا کنید. 


6- مدیریت اضطراب

اضطراب در واقع ترس از آینده است. به خودتان یادآوری کنید که «اگر .... شود چه؟» در حال حاضر رخ نداده است. این تنها یک تئوری است. پس بر آنچه که در حال حاضر می‌توانید کنترل کنید، تمرکز کنید.


7- تمرکز کردن روی راه حل

هر فکر دانه‌ای است که شما برای برنامه‌ریزی نوع نگرش و در نتیجه نوع رفتارتان، آن را می‌کارید. برای اینکه نگرش خوبی داشته باشید، یاد بگیرید که ذهن‌تان را بر راه‌حل‌ها متمرکز کنید نه بر مشکلات.


8- با انرژی و خوشحال باشید

باید با انرژی و خوشحال باشید، بشتر بخندید و از کارتان لذت ببرید. مشتاق موفقیت باشید و اشتیاق خود را نشان بدهید. به این ترتیب یک شوق طبیعی در رفتار شما نمایان خواهد شد و به نظر خواهد آمد که نمی‌توانید برای دست به کار شدن و تبدیل اشتیاق‌تان به عمل صبر کنید. این شوق نماینده‌ی تمام احساسات شماست.


9- متعهد باشید

زمانی که ۱۰۰ درصد متعهد به کارتان باشید، به عنوان موتور محرکه‌ی شما برای رسیدن به اهداف‌تان عمل می‌کند. تعهد کامل، شک و تردید را از بین می‌برد.


10- معنویات ذهنتان را تقویت کنید

به دنبال معنای عمیق‌تری باشید. انگیزه های معنوی نه تنها روح شما را پرورش می‌دهد، بلکه اگر بتوانید بین آنها با اهداف کاری خود ارتباط برقرار کنید، به این احساس خواهید رسید که با کارتان اهدافی که برای زندگی دارید، محقق خواهد شد.


شغل شما جایی است که بتوانید در یک مقیاس بزرگ‌ بر دیگران تأثیر مثبت بگذارید. این نوع تفکر به هدفی که برایش کار می‌کنید، معنا می‌بخشد و شما را قادر خواهد کرد که ببینید چگونه هدف‌تان به زندگی دیگران کمک می‌کند. این موضوع به شما قدرت بیشتری برای انجام کارتان می‌دهد.


11- کمی بی‌خیال باشید

هنگامی که در تلاش برای دست‌یابی به موفقیت هستید، به دنبال جنبه‌های مفرح و لذت‌بخش زندگی نیز باشید. این باعث می‌شود که استرس‌تان کاهش پیدا کند. هرچقدر کمتر استرس داشته باشید، انرژی مثبت بیشتری خواهید داشت که باعث تلاش سخت‌تر شما خواهد شد.


بی‌خیال بودن مهارت بزرگی است که باعث می‌شود محیط کاری اطراف‌تان شادتر شود و به شخصیت شما کاریزما می‌بخشد (جذابیت شخصیتی) و در کسانی که با شما یا برای شما کار می‌کنند، اعتماد و علاقه به‌وجود می‌آورد.


12- فعالیت بدنی خود را بیشتر کنید 

یکی از سریع‌ترین راه‌ها برای تغییر نگرش منفی، تغییر در وضعیت جسمی است. اگر استرس دارید، فعالیت بدنی خیلی سریع در شما آرامش ایجاد می‌کند. این کار کمک می‌کند تا فکرهای منفی را از سر خود بیرون کنید و انرژی خود را برای دیدن افکار مثبت جمع کنید.


ورزش (یا هر نوع فعالیت بدنی) شما را به سمت یک وضعیت متعادل ذهنی سوق می‌دهد که به شما اجازه می‌دهد تا مثبت‌اندیشی خود را افزایش دهید. حرکت به صورت طبیعی باعث آزاد شدن استرس می‌شود که برای تعادل ذهنی و تداوم انگیزه بسیار ایده‌آل است. اگر نمی‌توانید در یک روز پر از استرس به باشگاه بروید، حداقل یک پیاده‌روی کوتاه (مثلا ۱۵ دقیقه) انجام بدهید. 


13- افکار و احساساتتان را کنترل کنید

بر خودتان مسلط شوید: برای موفق شدن باید بر دو چیز تسلط داشته باشید. افکار و احساسات‌تان. اگر به طور ذاتی بدبین هستید، تصمیم بگیرید که آگاهانه مسئولیت انتخاب نگرش‌ خود را بر عهده بگیرید. مثبت‌اندیشی را در اخلاق و تعامل‌تان با دیگران در پیش بگیرید. زمانی‌که بتوانید بر دنیای درونی خود تسلط پیدا کنید، بر دنیای بیرونی خود نیز می‌توانید تسلط پیدا کنید.


اثرات شگفت‌انگیز مثبت اندیشی

مثبت اندیشی و موفقیت,جملات انگیزشی,موفقیت

اثرات شگفت انگیز مثبت اندیشی


مثبت بودن قدرت تمرکز شما را بالا میبرد

مثبت اندیشی باعث می‌شود حواستان به حواشی، منفی بافی‌ها و پیش‌آمدهای جزئی که باب میلتان نیستند پرت نشود و در نتیجه تمامی تمرکزتان رو مسیر اصلیتان قرار می‌گیرد


نگرش مثبت باعث تقویت اعتماد به نفس‌تان می‌شود

مثبت بودن نقاط ضعف و چیزهایی که باعث آزارتان می‌شود را برایتان کمرنگ کرده و در نتیجه باعث بالا بردن اعتماد به نفس شما می‌شود.


مثبت اندیشی، فرصت‌های زندگی‌ات را نمایان می‌سازد

تا زمانی که درحال غر زدن و گله کردن از زمین و زمان و خلاصه منفی‌بافی باشی، نمی‌توانی فرصت‌های زندگی‌ات را که راه رسیدن به موفقیت هستند را ببینی و قابلیت تشخیص آن‌ها را نداری.


با مثبت اندیشی به خود باوری می‌رسید

مثبت اندیشی استعدادها و توانایی‌هایتان را برای شما آشکار می‌سازد  و باعث می‌شود به خود اعتماد داشته و به خودباوری برسید.


نگرش مثبت نقطه تحمل را بالا می‌برد

مثبت فکر کردن مانند یک محرک برای کارایی و قدرت شماست. اگر مثبت اندیش باشید کارها برایتان آسان تر و قابل حل‌تر می‌شود.


مثبت اندیشی باعث جلب اعتماد دیگران می‌شود

در قسمت بالا به تاثیر مثبت اندیشی در کشف توانایی‌ها و در نتیجه خودباوری و  بالا رفتن اعتماد به نفس اشاره شد. زمانی که شما به خودباوری برسید و اعتماد به نفس داشته باشید، دیگران نیز راحت‌تر می‌توانند به شما اعتماد کنند و مسئلیت های بزرگتری به شما بسپارند. در نتیجه می‌تواند باعث ارتقا جایگاه شما در کار و یا خانواده و ...شود.


کلید طلایی خوشبختی در همه زمینه‌ها:

"نفوس بد نزن"، "بد به دلت راه نده"، "لفظ بد نیا"، "منفی نباش"، "هر چی فکر کنی همون میشه"، "مثبت فکر کن"، "مثبت باش"


و از عبارات مثبتی چون: "من میتوانم"،  "من قادر هستم"، "چنین چیزی ممکن است و از عهده انجام آن بر می آیم"، "چقدر این کار برایم لذت‌بخش است" و... استفاده کنید و همواره شادی، قدرت و موفقیت را در وجود خود زنده نگه دارید.


منبع : بیتوته

موافقین ۰ مخالفین ۰

افسردگی در نوجوانان علل و راه های درمان

عامل افسردگی

افسردگی در نوجوانان خیلی بیشتر از آنچه تصور می‌کنید به آنها صدمه می‌زند‎


دوره‌ی نوجوانی دوران بسیار سختی است. افسردگی در نوجوانان خیلی بیشتر از آنچه تصور می‌کنید به آنها صدمه می‌زند. درواقع آمار تقریبی نشان می‌دهد که از هر پنج نوجوان، یکی از آنها در مقطعی از نوجوانی دچار افسردگی می‌شود.


افسردگی کاملا قابل‌درمان است. ولی متأسفانه بسیاری از نوجوانان کمکی دریافت نمی‌کنند.


در دوره‌ی نوجوانی، بدخلقی‌ها و عصبانیت‌های گهگاه، کاملا طبیعی هستند. ولی افسردگی چیزی کاملا متفاوت است. تأثیرات منفی افسردگی در نوجوانان بسیار فراتر از غم‌وغصه است.


افسردگی می‌تواند شخصیت فرد را در دوران نوجوانی کاملا نابود کند. این بیماری باعث می‌شود تا فرد حس ناراحتی، ناامیدی و عصبانیت وحشتناکی را تجربه کند.

   

محققان علائم افسردگی که معمولا بر نوجوانان تاثیر می گذارد را بدین شرح عنوان می کنند: 

- مشکل در تمرکز کردن و بروز علائم اضطراب. 

- خشم و بی حوصلگی. 

- تغییر در اشتها. 

- عدم تمایل به رفتن به مدرسه یا شرکت در فعالیت های اجتماعی. 

- داشتن حس مریضی. 

- داشتن اعتماد به نفس کمتر یا احساس اینکه نمی تواند به درستی کاری را انجام دهند. 


خیلی از رفتارهای خروشان و ناسالم نوجوانان و بی‌ادبی آنها می‌تواند نشان‌دهنده‌ی افسردگی باشد. نوجوانان ممکن است این رفتارهای ناسالم را نشان دهند تا درد پنهانی خود را تحمل کنند.


۱. مشکلاتی در مدرسه 

افسردگی باعث می‌شود که فرد انرژی نداشته باشد و نتواند تمرکز کند. این مسئله در مدرسه به غیبت زیاد، نمره‌های پایین و کلافه شدن از تکالیف منجر می‌شود. این مشکل به‌خصوص وقتی قابل‌توجه‌ است که نوجوان قبلا دانش‌آموز خیلی خوبی بوده باشد.


۲. فرار کردن

بسیاری از نوجوانان افسرده از خانه فرار می‌کنند یا قصد فرار دارند. این کار معمولا برای جلب توجه انجام می‌شود.


۳. استفاده از مواد مخدر یا الکل

نوجوانان افسرده ممکن است از مواد مخدر و الکل برای خوددرمانی استفاده کنند. متأسفانه مواد مخدر اوضاع را خراب‌تر می‌کند.


۴. اعتماد‌به‌نفس پایین

افسردگی می‌تواند در نوجوان باعث احساس زشت‌بودن، خجالت زدگی، شکست‌خوردگی و بی‌ارزش بودن شود.


۵. اعتیاد به تلفن‌ هوشمند 

ممکن است که نوجوانان از اینترنت به عنوان راهی برای فرار از مشکلات استفاده کنند. ولی استفاده‌ی بیش‌ازحد از تلفن‌ هوشمند و اینترنت، فقط تنهایی آنها را بدتر می‌کند و افسردگی در نوجوانان را تشدید می‌نماید.


۶. بی‌احتیاطی

نوجوانان افسرده ممکن است کارهای خطرناکی انجام دهند. ازجمله رانندگی بی‌احتیاط، زیاده‌روی در نوشیدن الکل و بی‌بندوباری.


۷. خشونت

گاهی اوقات پسران قربانی خشونت قلدرهای مدرسه می‌شوند. این مسئله باعث افسردگی در نوجوانان می‌گردد. به‌ همین خاطر ممکن است که آنها به خشونت و پرخاشگری پناه ببرند.


عامل افسردگی

افسردگی باعث می‌شود که فرد انرژی نداشته باشد و نتواند تمرکز کند‎


والدین چه کاری می توانند انجام بدهند؟

یک نوجوان افسرده بودن و درست و سنجیده رفتار کردن، کار راحتی نیست. می توانید از این توصیه ها کمک بگیرید:


۱) اگر رفتار و اخلاق نوجوان شما به گونه ای است که مشکوک هستید ممکن است افسرده شده باشد، با پزشک مشورت کنید. اگر او سالم باشد ضرر نمی کنید اما اگر افسردگی اش درمان نشود ممکن است اعتیاد و خودکشی برای او به بار بیاورد.


۲) خانواده می تواند پناه خوبی برای یک نوجوان افسرده باشد. با فرزندتان مهربان باشید و به او اجازه دهید که احساسات و افکارش را با شما در میان بگذارد. روابط خوب و محکم با نوجوانتان به شما این امکان را می دهد که در همان مراحل اولیه افسردگی از حال او با خبر شوید و بتوانید سریعتر اقدام کنید. علائم افسردگی در نوجوانتان نباید شما را ناراحت کند و مهمتر این که رفتاری پرخاشگرانه با او نداشته باشید و هرگز او را مسخره نکنید.


۳) گوش شنوا باشید. از نصیحت کردن و فرمان دادن و دعوا کردن خودداری کنید و سعی کنید در عوض به مشکلات و احساسات فرزندتان گوش کنید و بفهمید که چه چیزهایی ذهن او را درگیر خودش کرده. درباره مشکلات خانواده هم به نحوی که بر آنها تاثیر منفی نداشته باشد و آنها را نگران نکند. صحبت کنید. در عین حال فرزند خود را تشویق کنید تا احساسات خود یا هر نگرانی دیگری که دارد را هر طور می خواهد با شما در میان بگذارد.


۴) نوجوانتان را تشویق کنید مهارتهای مورد علاقه اش را یاد بگیرد.همین مهارتها می تواندبه او انگیزه تلاش برای زندگی بدهد. مثلا اگر نقاشی یا ورزش خاصی را دوست دارد به او اجازه دهید در آن زمینه پیشرفت کند. همچنین لازم است این اطمینان را در آنها ایجاد کنید که کاملاً طبیعی است گاهی بعضی چیزها را بخوبی یاد نگیرند و تنها چیزی که برای آموختن نیاز دارند، زمان و تمرین بیشتر است.


۵) موفقیت فرزندتان در یک زمینه کوچک را بزرگ کنید و بگذارید مغرور شود. این تشویق به او کمک می کند که استعداد خود را بشناسد و تلاش بیشتری برای کسب موفقیتهای بیشتر کند.


۶) از پیش داوری و قضاوت بی موقع خودداری کنید. اجازه دهید نوجوان گام های طبیعی خود را در مسیر رشد بردارد و او را با انتظارات بیش از حد خود یا ایجاد دیگر مسئولیت های خانوادگی به زحمت نیندازید.


۷) با آنها در مورد موضوعاتی نظیر فشار همسالان، انتخاب یک برنامه روزمره، دوستیابی، مسائلی نظیر سیگار کشیدن، مواد مخدر و مسائل جنسی تا حدی که امکان دارد و می تواند برای آنها مفید باشد، صحبت کنید. دورادور او را تحت نظر داشته باشید و با دوستانش هم آشنا باشید.


۸) اجازه دهید فرزندتان در هر زمانی که به شما نیاز دارد، حتی اگر خسته هستید، با شما حرف بزند و مسائلش را به شما بگوید. او را برای آخر هفته منتظر نگذارید، اما در عین حال آنقدر در دسترس نباشید که وقتی برای تنها بودن و خلوت کردن نداشته باشد.


۹) برنامه ای بریزید که فرزندتان شبها زود و به موقع به خواب برود. تحقیقات پزشکی نشان داده بچه هایی که زودتر می خوابند، خواب کافی داشته و کمتر به افسردگی مبتلا می شوند. متخصصان انجمن خواب آمریکا اعلام کرده اند۸ تا ۹ ساعت خواب برای نوجوان شما لازم است. دیگر نظارت بر کافی بودن خواب با شما!


۱۰) لازم است بدانید کسانی که داروهای ضد افسردگی مصرف می کنند ممکن است بیشتر به خودکشی فکر کنند و بنابر این اگر نوجوان شما طبق توصیه پزشک داروی ضد افسردگی می خورد دیگر با خیال راحت او را رها نکنید. بلکه لازم است رفتار و اخلاق او را زیر نظر داشته باشید و مراقب علائم میل به خودکشی باشید تا بتوانیدبا پزشک درمیان گذاشته و به موقع جلوی او را بگیرید.


منبع : بیتوته

موافقین ۰ مخالفین ۰

فواید آموزش موسیقی به کودک

آموزش موسیقی به کودک,فواید آموزش موسیقی به کودک,مزایای آموزش موسیقی به کودک  

موسیقی دقیقا روی سرعت یادگیری تاثیر می گذارد


آموزش موسیقی به کودک به طور فیزیکی بخشی از سمت چپ مغز را که با پردازش زبان درگیر است، توسعه می‌دهد و به عبارتی مدارهای عصبی مغز را به روش خاصی به هم پیوند می‌دهد. همچنین پیوند دادن اطلاعات جدید با آهنگ‌های آشنا باعث می‌شود اطلاعات جدید بهتر در ذهن کودکان ثبت شود.

آموزش موسیقی به کودک

داشتن یک فرزند باهوش آرزوی هر پدر و مادری است. خیلی ها اعتقاد دارند که هوش کودکان یک اتفاق ژنی است. عده ای دیگر از والدین با استفاده از کلاس های کمک آموزشی و صرف هزینه های هنگفت می خواهند فرزندشان را تبدیل به یک نابغه کنند. اما یک راه میانبر دیگر هم وجود دارد که مطالعات مختلف آن را به اثبات رسانده و آن راه میانبر و سریع برای نابغه شدن فرزندتان چیزی نیست جز موسیقی.


نوزاد و موسیقی

نوزادان قبل از اینکه قادر به درک کلمات باشند، ملودی یک آواز را کاملا درک می کنند. آنها سعی می کنند که آواها را تقلید کنند. استفاده از یک موزیک آرام خصوصا در هنگام خواب نوزادان می تواند باعث آرامش آنها شود. اگر قرار است برای نوزاد آوازی به شکل لالایی بخوانید سعی کنید آوازتان کوتاه و ساده و در عین حال نرم و کمی بلند باشد ن آن قدر که باعث برهم خوردن آرامش او شود. اگر او را به حمام می برید و یا در حال پوشاندن لباس به نوزاد هستید در حد یک و دو جمله شعری کوتاه در مورد حمام کردن و یا لباس پوشاندن برایش بخوانید و به این ترتیب موسیقی را در تمامی جنبه های زندگی فرزندتان دخیل کنید.


فواید آموزش موسیقی به کودک,آموزش موسیقی به کودک,مزایای آموزش موسیقی به کودک

استفاده از موسیقی برای کوکان باعث آرامش آنها می شود 


مزایای آموزش موسیقی به کودک
بهبود عملکرد مغز
مطالعات نشان می‌دهد مغز موسیقی‌دان‌ها، حتی یک موسیقی‌دان جوان و تازه کار متفاوت از مغز افراد معمولی عمل می‌کند. دکتر ادیک راسموسن (Eric Rasmussen) استاد دانشگاه جان هاپکینز می‌گوید: تحقیقات ارزشمندی در زمینه علوم اعصاب وجود دارد که نشان می‌دهد کودکانی که آموزش موسیقی دیده‌اند نسبت به کودکانی که آموزش‌های مشابهی را تجربه نکرده‌اند فعالیت عصبی بیشتری دارند. در واقع نکته اینجا است که یک موسیقی‌دان برای نواختن یک ابزار موسیقی نیاز دارد بیشتر از مغز خود برای هماهنگی چشم‌ها، گوش‌ها و عضلات خود استفاده کند.


در یکی از مطالعات، به کودکان ۱۵ ماه به صورت هفتگی آموزش موسیقی ارائه شد سپس از مغز آن‌ها عکسبرداری شد. نتیجه اسکن مغزی کودکانی که آموزش موسیقی دریافت کرده بودند نشان داد شبکه‌های عصبی مغز آن‌ها با توجه به توانایی‌های آن‌ها در نواختن موسیقی گسترده‌تر شده است.


تقویت اعتماد به نفس
یکی از بزرگ ترین مزایایی که استفاده از موسیقی برای کودکان به همراه می آورد تقویت اعتماد به نفس در آنهاست. وقتی کودک قادر به نواختن یک ساز باشد و بتواند در خلال نواختن شعر کوتاهی را نیز بخواند احساس غروب خاصی کرده درنتیجه به خود و توانایی هایش ایمان پیدا خواهدکرد. این اتفاق اعتماد به نفس خوبی را در او خواهد پروراند. علاوه بر این نواختن یک آلت موسیقی حس جسارت و شجاعت را در کودک پرورش خواهدداد چون مطمئنا مواقعی پیش خواهدآمد که او در مقابل شما و یا دوستان و اقوام به هنرنمایی بپردازد و درنتیجه چنین کودکی هرگز تبدیل به یک فرد کم رو نخواهد شد.


آموزش موسیقی به کودک,موسیقی و کودک,مزایای آموزش موسیقی به کودک

یکی از بزرگ ترین مزایایی موسیقی برای کودکان تقویت اعتماد به نفس در آنهاست


مهارت‌های ادراکی – تجسمی
محققان همچنین به این نکته پی برده‌اند که یک رابطه منطقی بین آموزش موسیقی به کودک و توانایی او در زمینه مهارت‌های ادراکی و تجسمی آن‌ها وجود دارد. به این معنی که درک موسیقی به کودکان کمک می‌کند تا عناصر مختلفی را باید در کنار هم قرار دهند را تجسم کنند مثل کاری که برای حل یک مسئله ریاضی به صورت ذهنی انجام می‌دهند.


داده‌های مشابهی از تحقیقات گوناگون این موضوع را تایید می‌کند که آموزش موسیقی به کودک به مرور زمان مهارت‌های ادراکی و تجسمی را افزایش دهد. این مهارت‌ها در حل مسائل چند مجهولی مثل مسائل مربوط به معماری، مهندسی، ریاضیات، هنر، بازی و مخصوصا کار با کامپیوتر به کار می‌آیند.


افزایش سرعت یادگیری با موسیقی
همه افراد می توانند مفاهیم مختلفی را بیاموزند. اما اینکه شخصی برچسب نابغه را به خود می گیرد به خاطر سرعت یادگیری اوست. موسیقی دقیقا روی سرعت یادگیری تان تاثیر می گذارد. اگر بتوانید در سنین کودکی فرزندتان را با موسیقی آشنا کنید روی سرعت یادگیری او تاثیر عمیقی گذاشته اید. موسیقی قدرت حل مسئله کودکان را بالا می برد چون او در خلال نواختن و تمرین موسیقی قوه تفکر خود را به کار می اندازد و از طریق تمرکز و تفکر به تمرین می پردازد. درنتیجه تفکر فرزند شما می آموزد که در هر کاری از قوه عقل و منطق خود استفاده کند.


منبع: بیتوته

موافقین ۰ مخالفین ۰

بی محبتی همسر، ریشه یابی علل و حل آن

یکی از شکایت‌هایی که زوجین از زندگی مشترکشان دارند، بی محبتی و بی‌تفاتی همسرشان است که اغلب می توانند با برخوردهای صحیح، عشق و محبت همسرشان را نسبت به خود جلب کنند. این مقاله از بیتوته می تواند به شما در جلب محبت و علاقه همسرتان نسبت به شما کمک کند و بتوانید از زندگی با او بیشتر لذت ببرید.

شوهرم اصلا به من محبت ندارد؛ با بی‌محبتی او چه کنم؟

خیلی از خانم ها از این شکایت دارند که با مردی بی احساس زندگی می کنند که هیچ درکی از ابراز عشق و محبت ندارد و حتی برخی هنگامی که با آن‌ها از عشق و احساسات صحبت می‌کنی، 


همه چیز را به سخره می گیرد و علاقه‌ای به صحبت درباره‌ی چنین مسائلی ندارند. این افراد معمولا کم حرف هستند و یا حتی بیان احساسات عاطفی را نشانه ی ضعف می دانند.


بی تفاوتی و بی‌محبتی زن به همسرش

این شکایت از زبان برخی مردها نیز نسبت به همسرشان شنیده می‌شود اما می‌توان گفت آمار بی محبتی و سردی زنان در زندگی مشترک از بی توجهی و بی محبتی مردان بسیار کمتر است.


اغلب زوج‌ها روزهای اول زندگیشان به خوبی سپری می شود. حرف های عاشقانه و ابراز احساسات در بین انها موج می زند اما رفته رفته محبت‌ها کمرنگ می شود و زن که تحمل کمی در برابر کمبود محبت همسرش دارد و سرشار از احساسات است با این روند نه تنها از زندگی زده می شود بلکه از همسرش هم متنفر می شود.


دلیل بی‌محبتی همسرتان صرفا بی‌علاقگی به شما نیست

این بی‌محبتی و بی‌توجهی دلایل مختلفی می‌تواند داشته باشد و صرفا دلیل آن به بی‌علاقه شدن همسرتان برنمی‌گردد.


به طور مثال می‌توان به خاطر فشارهای زندگی و یا شرایط سخت و موقتی که برای همسرتان پیش آمده باشد.


نشانه‌های بی‌علاقگی

برای درک بی‌علاقگی همسرمان به خود، باید به نشانه‌های رفتاری او توجه و با دقت آنها را ریشه‌یابی و بررسی کنیم. این نشانه می‌توانید از موارد زیر باشد:


• احساس ناامیدی، غم و تنهایی

عصبانیت و تحریک‌پذیری

• توجه کمتر به هم و احساس نیاز برای برقراری روابط عاطفی خارج از محدوده زناشویی با غیرهمجنس

• کاهش تعهد به طرف مقابل و درست انجام ندادن مسوولیت‌های معمول

• کاهش تمایل جنسی

• و در مجموع کاهش صمیمیت و کمتر شدن گفت‌وگو‌ها و درد‌ دل‌های روزانه بین زن و شوهر


بی‌علاقه بودن زن نسبت به همسرش

به گفته کارشناسان، وقتی زنی به همسرش بی‌علاقه می‌شود در او رفتارهای متفاوتی می‌بینیم مثلا دائما شوهر خود را مسخره می‌کند و از او ایراد می‌گیرد، غرور او را می‌شکند و در جمع به او بی‌احترامی می‌کند.


زنان وقتی به شوهر خود بی‌علاقه می‌شوند، نمی‌توانند به نیاز‌های جنسی او پاسخ دهند و دائما دنبال بهانه‌ای برای دور شدن از همسر خود می‌گردند.


بی‌محبتی مرد نسبت به همسرش

همچنین وقتی مردی به همسرش بی‌علاقه می‌شود، تحریک‌پذیری او نسبت به رفتارهای همسرش بیشتر می‌شود، یعنی با کوچک‌ترین برخوردهای همسرش از کوره در می‌رود و دنبال بهانه می‌گردد که سر همسرش داد بزند و او را تحقیر کند.


مردان با تحقیر همسرشان ـ وقتی به او بی‌علاقه‌اند ـ آرام می‌شوند. این مردان دیگر به برنامه‌های خانوادگی علاقه نشان نمی‌دهند و سر خود را با کار و فعالیت‌های فردی گرم کرده و به بهانه‌های مختلف از خانه فرار می‌کنند. براساس تحقیقات انجام شده، میزان خیانت در میان مردان به دلیل بی‌علاقه شدن به همسر خود بیشتر از زنان است.


برای این‌که نشانه‌های بی‌علاقگی را در همسر خود بیابید، خصوصیات کلی وی را به یاد بیاورید و به تغییرات ناگهانی او در رفتار و احساساتش دقت کنید:


به طور مثال:

• اگر او قبلا روی مسائلی مربوط به شما حساسیت نشان می‌داد و اکنون به یکباره نسبت به آن مسائل بی‌تفاوت شده است.

• اگر قبلا با شما مهربان و انعطاف‌پذیر بوده، ولی حالا با شما نامهربان و سنگدل شده است.

• اگر رفتارش با فرزندان و افرادی که شما به آنها علاقه‌مندید، بد شده است.

• اگر از با شما بودن فرار می‌کند و از موقعیت‌هایی که با هم تنها می‌شوید اجتناب می‌ورزد.


این نشانه‌ها می‌تواند دلایل دیگری داشته باشد!

این نشانه‌ها ممکن است به دلیل بی‌علاقه بودن به شما باشد اما گاها این تغییرات رفتاری به دلیل بی‌علاقگی به شما نیست و ممکن است دلیل دیگری داشته باشد.


بی محبتی همسر,همسر بی محبت,بی تفاوتی همسر


دلایل بی‌علاقه شدن مرد نسبت به همسرش

حال که متوجه تغییر رفتار همسرتان شدید باید به جستجوی دلیل بپردازید:

مهم‌ترین کار پس از کشف بی‌علاقگی در خود یا همسرمان یافتن دلیل این بی‌علاقگی است تا بتوانیم آن را برطرف کرده و عشق میان خود و همسرمان را دوباره زنده کنیم.


در یافتن دلایل بی‌علاقه شدن همسرتان اول از همه به خود و رفتارتان مراجعه کنید و ببینید ممکن است کدام خصوصیت و رفتار باعث دوری همسرتان از شما شده باشد.


مثلا مشکلات زندگی، کاری و مالی می‌تواند روی همسرتان تاثیر بگذارد. در مواقع بروز این مشکلات مردان به دلیل بار مسوولیتی که دارند، دچار استرس می‌شوند و اگر همسرشان با آنها همراه نشود و به آنها سرکوفت و غر بزند و سرزنش کند و این حس برایشان ایجاد شود که همسرشان در مواقع سختی و مشکلات همراه آنها نیست، ممکن است از زندگی زناشویی خود زده شده و نسبت به همسرشان بی‌علاقه شوند.


دلایل بی‌علاقه شدن زن نسبت به همسرش

زنان نیز در مواقع سختی و مشکلات احتیاج به دلگرمی و همراهی دارند و اگر احساس کنند همسرشان از مسوولیت شانه خالی می‌کند و نمی‌تواند تکیه‌گاه خوبی در مشکلات برای خانواده‌اش باشد و در واقع استحکام و قدرتی از همسرش نبیند، ممکن است نسبت به او بی‌علاقه شود.


زنانی که احساس می کنند مردان بر زندگی سلطه داشته و همانند دیکتاتور در زندگی رفتار می کنند، نسبت به همسران خود بی تفاوت هستند.


مردانی که قصد کنترل همسر خود را دارند ( به طور مثال دستور به اینکه چه بکند، چه بپوشد و …) باعث می شوند زنان نسبت به آنان بی میل شوند.


زمانی که شوهر درک نمی کند رابطه زناشویی جدی است، انتظار تعهد داشتن شوهر برای زنان برآورده نمی شود. آنها نسبت به مردانی که زندگی را به بازیچه می گیرند بی تفاوت هستند.


حس ارتباط عاطفی برای زنان مهم است، کافی است آنها احساس کنند که شوهر صرفا به دلیل رابطه جنسی تمایل به ارتباط دارند، این باعث می شود کم کم از همسر دلزده شوند.


اگر نسبت به همسر خود بی‌علاقه شده ‌اید..

احتمالا در این مدت بارها و بارها موضوعاتی در زندگی پیش آمده که باعث ناراحتی شما شده است و احتمالا بارها این فکر به ذهن شما خطور کرده است که شاید از همان ابتدا، انتخاب شما اشتباه بوده است و باید هرچه زودتر به زندگی مشترک خود پایان دهید.


اما برای چند دقیقه به این موضوع فکرکنید که شما در این زندگی مشترک چه چیزهای زیادی یاد گرفته اید! احتمالا شما اکنون کاملا می دانید که چه مسائلی در رابطه تان سر جای خودش نیست و چه مسائلی می تواند باعث اذیت و آزار روحی شما و یا شریک زندگی تان شود. این سرمایه بزرگی است!


سه راهی که پیش رو دارید

در صورت بی علاقه شدن نسبت به همسر شما 3 راه در پیش رو دارید.


1- اولین گزینه این است که با همین روش (که به همسر خود علاقه ای ندارید) به زندگی ادامه دهید که مهم ترین پیامد این روش آسیب های جبران ناپذیری است که به فرزندان تان وارد خواهد شد.


2- دومین گزینه این است که از همسرتان جدا شوید البته طلاق پدیده ای است که عوارض و دشواری های بسیاری را به همراه دارد و در شرایطی که شما در آن قرار دارید، به هیچ عنوان برای راه حل توصیه نمی شود.


گرچه طلاق انتخاب آخر است اما باید زمانی به این انتخاب به صورت جدی اندیشید که قدرت مقابله با عوارض و دشواری های آن در فرد وجود داشته باشد و صد البته راه دیگری برای حل مشکلات وجود نداشته باشد.


3- سومین گزینه که پیشنهاد می شود این است که برای بهبود رابطه تان به مشاور مراجعه وتلاش کنید تا زندگی تان را دوباره بازسازی کنید. این مقاله می‌تواند در این راه و بازسازی رابطه‌تان به شما کمک کند.


مراقب باشید از چاله نیوفتید توی چاه !

وقتی در یک ارتباط زناشویی، مشکلات و تعارضاتی به وجود می آید، قطع آن رابطه و شروع یک زندگی جدید، دقیقا مثل این است که هدیه ای را که گرفته اید و می دانید چیست با هدیه دیگری که اصلا نمی دانید چیست، تعویض کنید! شاید در ابتدا این کار هیجان انگیز به نظر برسد، اما این احتمال نیز وجود دارد که چیزی به مراتب بدتر گیرتان بیاید!


در ضمن خوب است که بدانید آمار نشان می دهد که نارضایتی زن و مرد در ازدواج دوم و سوم به مراتب بیشتر از ازدواج اول گزارش شده است. بنابراین وقتی شما می توانید یک رابطه مغشوش را به رابطه ای سالم و مسرت بخش تبدیل کنید، چرا این کار را انجام ندهید؟


بی محبتی همسر,همسر بی محبت,بی تفاوتی همسر



نحوه‌ی برخورد با شوهر بی‌محبت و بی‌تفاوت

• قدم اول: تصویر ذهنی خود را درباره یک رابطه ایده آل و همسرتان را به او توضیح دهید. در رابطه تان صریح و واضح با همسر خود صحبت کنید و دقیق باشید و از او بپرسید که فکر می کند فرد ایده آلی برای زندگی است.


• قدم دوم: از همسرتان بخواهید که خواسته های خود را از یک رابطه ایده آل توضیح دهد اما تنها بگذارید خودش نظراتش را بیان کند و از طرف او حرف نزنید.


• قدم سوم: در مورد صحبت هایی که می کند و اطلاعاتی که در اختیارتان می گذارد فکر کنید و به رفتار او دقت نمایید که آیا خصوصیاتی که به دنبالش هستید را از خود بروز می دهد و یا تنها صحبت میکند.


همسرتان فردی با اساس و با محبت می‌شود به شرطی که...

عشق، محبت و توجه شما می تواند تاثیرات فوق العاده ای روی زندگی یک مرد داشته باشد و می تواند حمایت، امنیت، شوق و جراتی را که برای روبرویی با دنیای درونی احساساتش نیاز دارد را به او بدهد. اما باید خودش نیز پذیرای این عشق باشد تا این عشق، محبت و توجه بتواند در او اثر کند.


متاسفانه عشق ورزیدن به همسر در همه مواقع نمی تواند او را تغییر دهد اما می‌تواند تا حدود زیادی تاثیر گذار باشد. گاهی مردها از لحاظ عاطفی بازتر و پذیراتر می شوند، اما به اندازه ای که برای موفقیت در رابطه کافی باشد، نیست.


گاهی هم این فرآیند طولانی است و شما چنانچه دیگر از این رابطه ناامید شده و حتی در فکر پایان دادن به آن هستید، او متوجه تاثیر عشق شما در خود شده و تصمیم بر تغییر رفتار خود می‌گیرد اما شاید برای تغییر خیلی دیر شده باشد.


عشق را به رابطه‌تان هدیه کنید

• اولین گام این است که از همسر خود تقاضا کنید که می خواهید در فرصت مناسب با یکدیگر صحبت کنید.


• به حرف های همسر به دقت گوش دهید.


• از لابه لای حرف های او می توانید نکاتی که برای بهبود رابطه لازم است را فراگیرید.


• به ویژگی های مثبت همسر خود توجه کنید و از وی به دلیل وجود این ویژگی ها تمجید کنید.


• انتظارات خود را با همسرتان در میان بگذارید. یکی از اشتباهات زوجین این است که تصور می کنند « چون همسرم مرا دوست دارد باید بداند که به چه محبتی نیاز دارم، چه انتظاراتی دارم و اگر نیاز خود را بیان کنم بی ارزش می شوم. » واقعیت این است تا زمانی که درباره نیازها و خواسته هایتان صحبت نکنید، هیچ فردی حتی نزدیک ترین افراد به شما (همسرتان) نمی داند که شما چه می خواهید.


• انتظارات خود را صریح و روشن بیان کنید. دقت کنید این انتظارات باید واقعی و قابل دسترس باشد؛ برای مثال می توانید مشخصا بیان کنید دوست دارید همسرتان با شما چگونه رفتار کند و چگونه به شما محبت و توجه خود را ابراز کند.


• از همسرتان بخواهید که وی نیز در مورد نوع و روش محبتی که از شما خواهان است صحبت کند تا به تدریج زبان مشترکی را در ابراز محبت به یکدیگر بیاموزید و صمیمیت بین خود را افزایش دهید.


• در مورد نیاز و انتظارات شوهر بی توجه خود با او صحبت کنید. در نظر داشته باشید مردان به دلیل مسئولیت تامین مخارج خستگی زیادی را متحمل می شوند. پس بهتر است قبل از صحبت و گفت‌ و‌ گوی دونفره ، از تلاش های همسر خود تشکر کنید.


• زمانی که شوهر صحبت می کند به دقت به کلام او گوش دهید. اگر می خواهید شوهرتان احساس کند درکش می کنید زمانی که پاسخ می دهد ، گفته هایش را بازگو کنید و بپرسید که ” منظورت این بود ؟ ” من درست متوجه شدم ؟”


• یکی از رفتارهای مناسب با شوهر بی توجه این است که نشان دهید او را درک می کنید. به صور ت شفاف و واضح به همسر بگویید که شرایط کاری و روحی او را درک می کنید و می فهمید.


• زمانی که همسر شما صحبت می کند به او توجه کامل داشته و سر خود را، به نشانه تائید صحبت های او تکان دهید.


• شوهر بی توجه ممکن است نتواند دوست داشتن خود را ابراز کند. اگر دوست دارید در مورد رفتارهای خاص شما مثلا آرایش کردن ، احساست خود را ابراز کنند ، به جای انتقاد با او صحبت کنید و بیان کنید که ” می دونم دوستم داری ولی من نیاز به ابراز زبانی هم دارم”


• لمس و نوازش جسمانی برای شوهر بی توجه بسیار کارساز است. صمیمیت و علاقه مندی مردان با نوازش افزایش می یابد. این کار باعث می شود که صحبت احساسی بین شما و شوهرتان بیشتر شود و راحت تر بتوانید احساسات خود را بیان کنید.


• به همسرتان بگویید که بی توجهی او احساس بی امنیتی به شما می دهد. از او بخواهید صادقانه در مورد این مسئله و راه حل های آن صحبت کنیم.


• اگر به همسر خود پیشنهاداتی برای تغییر دادید، اما او با حالت دفاعی برخورد کرد از او بخواهید نظر و باور خود را نسبت به این مسئله بیان کند و راه حل پیشنهادی خود را بگوید.


• جذابیت ظاهری در خود ایجاد کنید. جذابیت ظاهری برای مردان مهم است. آراسته کردن خود و مراقبت از پوست و موی خود شما را پرانرژی نشان می دهد.


• تعریف و تمجید شوهر را فراموش نکنید. اخلاق بسیاری از مردها همانند کودکان هستند که می خواهند از آنها قدرانی و تشکر شود. برای افزایش اعتماد به نفس شوهر خود باید تفکرات او را تایید کنید. این امر باعث می شود او همه چیز را با شما در میان بگذارد. با صداقت و گاه با زیرکی همه رفتارهای خوبش را به او بگویید.


• برای رابطه جنسی پیش قدم شوید. بهتر است گاهی اوقات شما پیش قدم شوید. این امر سبب می شود شوهر شما احساس کند او را می خواهید. همچنین مردها برای ایجاد رابطه جنسی به زمان نیاز دارند. آنها را درک کنید و صبور باشید و با هم همکاری کنید.


• اگر از صحبت های همسر خود احساس رضایت کردید حتما به او یادآوری کنید. چون درک افراد از کلام و صحبت های خود متفاوت است.


• رفتارهای مثبت همسر در دورانی که به شما بی تفاوت نبوده است را به او یادآوری کنید. به طور مثال به او بگویید ” زمانی درآغوشت می گرفتم و به من توجه می کردی ، من لذت می بردم”


• در مواردی که احساس می کنید مقصر خود هستید ، به طور شفاف به همسر بگویید. به طور مثال ” من از اینکه نمی توانم نیاز جنسی تو را به طور کامل برطرف کنم ، نارحتم و احساس خوبی ندارم”


• و در پایان همان گونه که شما به توجه و محبت همسرتان نیاز دارید وی نیز نیازمند توجه و علاقه شماست. هماطور که دوست دارید با شما رفتار شود با او رفتار کنید.


بی محبتی همسر,همسر بی محبت,بی تفاوتی همسر



سیاست‌هایی برای فهمیدن خواسته‌های همسرتان

برای جلب محبت و علاقه همسرتان باید طبق خواسته‌های او رفتار کنید.


به نامزد یا همسرتان کتاب هایی که مختص آن‌ها (زنان/مردان) است را هدیه بدهید. در این زمینه سال های اخیر کتاب های فوق العاده ای نوشته شده که نظرات زیادی را ازدیدگاه (مردها/زن‌ها) و درباره آن‌ها ارائه می دهد. پس به یک کتابفروشی مراجعه کنید و کتاب های روانشناسی را انتخاب کنید که فکر می کنید، برای همسرتان جالب تر است. بعد از خواندن آنکتاب ها نظر همسرتان را جویا شوید، ببینید کدام بخش ها را برای درک بهتر او به شما پیشنهاد می کند تا بخوانید.


خطاهایی که باعث بی‌محبتی همسر می‌شود

• برخی اشتباهات کوچک سبب ایجاد سوء تفاهم می شود که نه تنها رابطه شما را بهتر نمی کند بلکه سبب دوری شما از یکدیگر می شود. پس منظورتان را از صحبت یا رفتارتان صریحا بیان کنید.


• هرگز همسر خود را به خاطر بی توجهی و بی احساسی خود سرزنش نکنید. ذات مردان بر خلاف زنان به گونه ای است که احساسات و با عاطفه بودن در اولویت قرار ندارد و بسیاری از مسائل را به جای گفتن آن و تخلیه احساسات در خود می ریزند.


• زمانی را که برای صحبت انتخاب می‌کنید نباید درمان جمع و یا حتی در حضور فرزندان باشد.


• علت ناراحتی همسرتان را بپرسید اما سوالات شما نباید حالت بازجویی داشته باشد و پس از آن به شوهر خود فرصت دهید به آنها پاسخ دهد و عجله ای در شنیدن آن نداشته باشید. سعی کنید سوالات زیاد و طولانی نپرسید.


• فراموش نکنید آقایان اگر با مشکلات کاری مواجه شوند ، احساست و عاطفه آنها کم می شود. بنابراین بی توجهی شوهر را مستقیم به مسائل زناشویی و مشکل در محیط خانواده ارتباط ندهید. بیشتر مردها اگر دچار مشکل کاری باشند، تعادل روحی آنها به هم می خورد.


• برخی از شوهر های بی توجه از نحوه رفتار خود آگاه نیستند. پس بهتر است به جای اینکه او را به انجام ندادن رفتارهای مورد علاقه سرزنش کنید ، رفتار او را به همان میزان و سطحی که هست برایش توصیح دهید. زمانی که رفتار شوهر را را توصیف می کنید اصلا در مورد خوبی و بدی آن قضاوت نکنید.


• انتظار نداشته باشید همه تقصیر ها از جانب همسر است. شما هم باید تلاش کنید که در خود تغییراتی انجام دهید.


• از بزرگ ترین اشتباهات زنان این است که برای رابطه خودشان بدون اطلاع نامزد یا همسرشان تصمیمی می گیرند آن را اجرا می کنند. اگربدون آنکه همسرتان بداند درباره رابطه تان تصمیم می گیرید، نه تنها به او احترام نمی گذارید، بلکه رابطه‌تان را دچار مشکل می کنید.


منبع: بیتوته

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

10 روش طبیعی درمان افسردگی

درÙا٠اÙسردگÙ,اÙسردگ٠ÙصÙÙ,بÙÙار اÙسردÙâ

به ماه‌های سرد سال رسیده‌ایم، به زمانی که تعداد زیادی از افراد دچار بی‌حوصلگی و افسردگی فصلی می‌شوند و دیگر خودشان را نمی‌شناسند.


مطب روانشناس‌ها و روانپزشک‌ها پر می‌شود از بیماران بی‌حالی که از زندگی‌شان شکایت دارند و علاقه‌ای به انجام دادن کارهایشان ندارند. به جای آنکه ابتدا دست به کار نوشتن قرص‌های متعدد شوید، این 10 کاری که می‌توان برای درمان افسردگی انجام داد، بخوانید. چه بسا بتوانید بدون درمان دارویی به بیماران خود کمک کنید.


1. برنامه ثابت بچینید: زمانی که فردی به شما مراجعه می‌کند و از غم و ناراحتی می‌نالد، پیش از آنکه دست به نوشتن نسخه بزنید، حواستان باشد که او نیاز به برنامه‌ای ثابت برای زندگی‌اش دارد. دکتر ایان کوک که روان‌پزشکی در موسسه تحقیقاتی افسردگی در دانشگاه یو‌سی‌ال‌ای است درباره این موقعیت می‌گوید:« ابتدا برنامه‌اش را از نظر می‌گذرانم چون بعضی‌وقت‌ها فقط کافیست برنامه‌ای ثابت برای زندگی افراد بچینی و از افسردگی نجاتشان دهی.» در این مواقع موثرترین عنصر زمان است که باید بدون فکر و خیال بگذرد. به همین خاطر برنامه‌ای که بتواند به صورت مقطعی به زندگی بیمار نظم دارد و کاری کند که روزهایش یکی پس از دیگری سپری شوند، در مدت زمانی مشخص به او کمک می‌کند تا دوباره روی پا شود.


2. تعیین هدف: وقتی که بیمار افسرده‌ای به شما مراجعه می‌کند، بیشترین تصوری که دارد؛ ناتوانی در رسیدن به خواسته‌ها و اهدافش است. حسی که باعث می‌شود احساس بد بیشتری داشته باشد. برای گذر از این موقعیت به او کمک کنید تا هدف‌های کوتاه‌مدت و روزانه‌ای برای خود تعیین کند و خودش را با آنها بشناسد. دکتر کوک می‌گوید:« ما از مراجعان می‌خواهیم تا در آغاز قدم‌های خیلی کوچکی بردارند. هدف‌های کوچکی که مطمئن هستند در آنها به موفقیت می‌رسند. مثلا به آنها می‌گوییم تا ظرف‌های کثیف خانه‌شان را به صورت روزانه بشویند.» همانطور که به او کمک می‌کنیم هدف‌های کوچکی داشته باشد، او را به سمت هدف‌های مهم‌تر و بزرگ‌تر سوق می‌دهیم.


3. ورزش کردن: اجازه بدهید اندورفین کار خودش را انجام دهد. ممکن است سود بلندمدتی نیز عاید بیمار شما شود. دکتر کوک می‌گوید:« هیچ‌وقت فراموش نکنید که ورزش روزانه مغز را تقویت می‌کند، تا نگاهی مثبت‌اندیش به اتفاق‌ها و وقایع داشته باشد.» اما در آن لحظه مراقب باشید که بیماران شما ممکن است به صورتی دیوانه‌وار به ورزش بپردازند و فکر می‌کنند باید تبدیل به قهرمان دوی ماراتن شوند. به آنها یادآوری کنید که همان ساعت‌های کوتاه پیاده‌روی در طول هفته برای آنها مفید است.


4. سالم بخورید: یکی از دلایل ثابتی که باعث می‌شود تا افراد نسبت به بیماری خود آگاه شوند، غذاخوردن عصبی و اضافه‌وزن ناشی از آن است. شما می‌دانید که هیچ رژیم غذایی معجزه‌آسایی برای درمان افسردگی وجود ندارد، اما بیمار شما چنین علمی ندارد. خوب است اگر او را تشویق کنید تا مراقب غذا خوردنش باشد و جلوی غذاخوردن عصبی را بگیرد. یادتان باشد که طبق تازه‌ترین تحقیقات، شواهدی وجود دارد که غذاهای با امگا 3 فراوان، شبیه به ماهی سالمون (ماهی آزاد) یا تون، و غذاهایی با اسید فولیک، شبیه به اسفناج یا آووکادو، به کاهش افسردگی کمک می‌کنند.


5. خواب کافی: خواب کم یکی از چرخه‌های معیوب در افسردگی است، و سئوالی که شما باید در همان ابتدا از بیمار بپرسید. کم شدن فرصت خواب باعث می‌شود تا بیمار دچار افسردگی بیشتری شود. از بیمار بخواهید تا داستان یک روز زندگی‌اش را برای شما تعریف کند. در همان مرحله اول به او پیشنهاد بدهید تا تغییری در سبک‌زندگی روزمره‌اش ایجاد کند. در ساعت معینی به رختخواب برود و در ساعت معینی از رختخواب بیرون بیاید. از او بخواهید در طول روز چرت نزند. به او بگویید؛ تمام عواملی که ذهنش را مغشوش می‌کنند، از رختخوابش بیرون بیاورد. نه کامپیوتر آنجا باشد، نه تلویزیون و نه تلفن همراه.


6. مسئولیت‌گریزی: زمانی که یک بیمار به شما مراجعه می‌کند، ممکن است به سادگی برای شما توضیح دهد؛ می‌خواهم مسئولیت‌هایم را در خانه و در محیط‌کار کم کنم. این تصمیم معمولا از سوی خانواده و دوستان و آشنایان فرد تقویت می‌شود که ما پزشکان اسمش را دوستی خاله خرسه می‌گذاریم. مراقبت باشید که آنها دست به چنین کاری نزنند. باقی ماندن در فعالیت‌های ثابت و مسئولیت‌های روزانه می‌تواند شبیه به طبیعی‌ترین درمان افسردگی عمل کند. این فعالیت‌های ثابت به افراد کمک می‌کند تا احساس خوشایندی از به انجام رساندن کارهایشان داشته باشند.


7. مقابله با افکار منفی: بخش مهمی از مقابله با افسردگی در مغز اتفاق می‌افتد و مبارزه جانانه‌ای که میان افکار منفی با ذهن در جریان است. بهتر است راهی پیدا کنید تا به چرخه اصلی ذهن بیمار نزدیک شوید، و آن چرخ‌دنده‌ها را دستکاری کنید. با اضافه کردن منطق به تفکر بیمار می‌توانید از راه درمان طبیعی وارد شوید. به او کمک کنید تا تمرین ذهن مثبت را انجام دهد. مغز او نیاز دارد تا هرچه سریع‌تر راه نجاتی برای خودش پیدا کند. شما نیز به او کمک کنید.


8. بیماران بی‌نسخه: یکی از خطرهایی که بیماران شما را تهدید می‌کند و کمتر به آن توجه می‌شود، استفاده از داروها بدون تجویز پزشک است. بهتر است از همان ابتدا وضعیت خود و بیمارتان را مشخص کنید، و به صورتی صریح از او در این باره بپرسید. دکتر کوک می‌گوید:« از او بپرسید چه غذاهایی می‌خورد و چه داروهایی مصرف می‌کند و جلوی دردسرهای آینده‌تان را بگیرید.»


9. کارهای تازه: مغز شما به عنوان پزشک باید سرشار از ایده‌های تازه برای گذران زمان باشد. کسی که به سراغ شما می‌آید، گاهی اوقات انگیزه‌ای برای رفتن به موزه ندارد، انگیزه‌ای برای رفتن به سینما ندارد و هیچ گزینه‌ای به ذهنش نمی‌رسد تا فعالیت‌ تازه‌ای انجام دهد. وظیفه شماست که راهکارهای تازه‌ای به او نشان دهید و برای مثال به او پیشنهاد کنید تا کتابش را بردارد و به پارک برود و روی نیمکت پارک شروع به خواندن کتاب کند. به او پیشنهاد بدهید کلاس زبان برود. اگر بیمار شما نسبت به این کار واکنش منفی نشان داد، به صورتی صادقانه با او برخورد کنید و دلیل اصلی را به او بگویید. دکتر کوک می‌گوید:« وقتی که ما خودمان را مجبور می‌کنیم تا کارهای متفاوت انجام دهیم، در مغز ما فعل و انفعالات شیمیایی اتفاق می‌افتد. وقتی وضعیت همیشگی را تغییر می‌دهی، سطح دوپامین موجود در مغز تغییر می‌کند که منجر به احساس لذت و آموزش توامان می‌شود.»


10. شاد باشید: فراموش نکنید کسی که به سراغ شما می‌آید از افسردگی رنج می‌برد و شاد بودن را فراموش کرده است. به نظر او هیچ‌چیز در دنیا ارزش خوش‌آمدن ندارد. به او کمک کنید تا احساس سرزندگی‌اش را با استفاده از فعالیت‌های مفرح به دست آورد. در این موقعیت مجبور نیستید از کارهای خوشایندی که به خودتان احساس خوبی می‌دهد، استفاده کنید. همین اندازه که به او بگویید به کارهایی بپردازد که پیش از این می‌پرداخته و از آنها لذت می‌برده است، کفایت می‌کند.


منبع: بیتوته


موافقین ۰ مخالفین ۰

بگویید چگونه می خندید تا شخصیت تان را به شما بگوییم!!

تست روانشناسی خنده


در این مقاله و بر اساس نظرات چند روان شناس معروف، مدل های مختلف خندیدن و چیزی را که در خصوص شخصیت افراد بیان می شود برای تان جمع آوری کرده ایم. باید توجه کنید که این موارد ممکن است روی همه افراد صدق نکند


رابطه روان شناسانه رایج ترین مدل های خندیدن افراد و ویژگی های شخصیتی آن ها

میلیون ها دلیل برای خندیدن وجود دارد مثلا وقتی یک لطیفه دست اول و باحال می شنویم یا یک فیلم کمدی نگاه می کنیم، بدون اختیار می خندیم و لحظات خوبی برای خودمان و دیگران رقم می زنیم. چیزی که بیشتر افراد نمی دانند، این است که مدل خندیدن هر فرد می تواند به آدم های اطراف اش چیزهایی را درباره او و شخصیت اش بگوید. فرقی نمی کند که مدل خندیدن شما با صدای بلند مانند بمباران باشد یا مدل آرام مثل یک موش! همه این مدل های خنده، پیام هایی دارند که شما درباره شخصیت تان به دیگران می فرستید و برعکس می توانید درباره شخصیت دیگران با توجه به مدل خنده هایشان اطلاعاتی کسب کنید. 

  

با صدای خیلی بلند خندیدن

این افراد معمولا اعتماد به نفس بالایی دارند و صدای خندیدن آن ها در مکان های سر بسته تا حدودی آزار دهنده می شود. افرادی که با صدای بلند می خندند، اهمیتی نمی دهند که توجه ها به آن ها جلب شده است و همین مورد، نقطه ضعف آن هاست. بالاخره رعایت آداب اجتماعی در هر جامعه ای از اهمیت قابل توجهی برخوردار است و این افراد برای خودشان دردسرساز می شوند.

  

خنده بدون صدا

افرادی که بدون صدا می خندند، افرادی فروتن و درون گرا هستند و نمی خواهند هیچ توجهی را به خود جلب کنند. به همین دلیل است که در زمان خندیدن هم به دنبال این هستند که کمترین صداها را از خود تولید کنند. این افراد کمتر حاشیه ساز می شوند و به همین دلیل، تلاش هایشان هم کمتر دیده می شود.


انواع خندیدن


خندیدن همراه با خرناس

خنده با خرناس دارای صدایی است که فرد برای سرکوب خنده اش تولید می کند. کسی که موقع خنده خرناس می کشد، نشان می دهد که فرد فروتنی است و به نوعی درون گراست که سعی می کند بلند نخندد. درون گراها کمتر به رفت و آمد با دیگران علاقه مند هستند و همین موضوع باعث می شود کمتر در جمع حاضر شوند.

  

خندیدن به حالت پوزخند

افرادی که همیشه به جای خندیدن، پوزخند می زنند معمولا افراد شوخ طبعی هستند که در همه چیز به جنبه طنز آن توجه می کنند. آن ها ذهن خلاقی دارند و بهترین افراد برای شروع یک شراکت اقتصادی هستند. چنین افرادی به جای خندیدن به همه چیز، پوزخند کوچکی می زنند که ممکن است برای اطرافیان ناراحت کننده باشد اما دست خودشان نیست. باید توجه داشت منظور از این نوع خنده، افرادی که هر از چندگاهی پوزخند می زنند، نیست.

  

ریز ریز خندیدن

این نوع خندیدن به نوعی سرکوب خنده به شکل مودبانه است. افرادی که ریز ریز می خندند، ترجیح می دهند که برای حل مشکلات شان به امید کمک کردن دیگران صبر کنند. این افراد معمولا خودشان در دل مشکل نمی روند و ترجیح می دهند که کنار بایستند و دیگران مشکلات شان را حل کنند. همکاری اقتصادی، مشارکت و انجام پروژه های دانشگاهی با چنین افرادی توصیه نمی شود.

  

قاه قاه خندیدن

قاه قاه خندیدن مدل خاصی از خنده است و نشان می دهد که صاحب چنین مدل خنده ای، انسان بی نظیری به عنوان منبع تولید شادی در جمع های خانوادگی و دوستانه است. چنین افرادی اعتماد به نفس بالایی دارند. در خور ذکر است که این مدل خندیدن، مسری است و می تواند باعث ادامه خنده در خود فرد و دیگران شود. معمولا چنین افرادی، مهربان و دلسوز هم هستند.


منبع : بیتوته

موافقین ۰ مخالفین ۰

هیپنوتیزم دقیقا با آدم چه کار می کند؟

وقتی کلمه هیپنوتیزم را می‌شنوید، احتمالا تصویر یک فرد اسرارآمیز که مقابل چشمان فردی یک ساعت جیبی را به طرفین تکان می‌دهد در ذهن شما ظاهر می‌شود...  همه ما حس کنجکاوی شدیدی نسبت به هیپنوتیزم داریم  و بسیاری از ما از ته دلمان خواسته‌ایم که آن را امتحان کنیم یا در موردش مطالبی بخوانیم تا سر از کار این اسم عجیب و غریب درآوریم.اما اصلا هیپنوتیزم چیست؟ واقعا اثرات درمانی دارد؟ چقدر خطرناک است؟ پاسخ تمام این سؤالات را در زیر بخوانید.

هیپنوتیزم یعنی خواب؟

هیپنوتیزم یک وضعیت روان شناختی و فیزیولوژیک خاص است که در این حالت وضعیت هوشیاری فرد تغییر پیدا می‌کند و با هوشیاری معمولی متفاوت است. بیشتر شبیه خواب است اما با خواب فرق می‌کند زیرا فرد هوشیار است ولی هوشیاری او فقط در یک حیطه متمرکز شده است. ویژگی عمده این وضعیت کاهش پاسخ‌دهی فرد به محرک‌های بیرونی و افزایش تلقین‌پذیری اوست. هیپنوتیزم‌کننده از همین وضعیت تلقین پذیری استفاده می‌کند و یکسری القائاتی را به فرد می‌دهد و این کاملا دست هیپنوتیزور است که هوشیاری فرد را به چه سمتی هدایت کند. علت تلقین پذیری بیش از حد فرد در این حالت به این دلیل است که محرک‌های پیرامونی کمترین تاثیر را روی او دارند و سطح تمرکز نیز بسیار بالا می‌رود.


هیپنوتیزم دقیقا با آدم چه کار می کند؟


این روش درمان نیست

خیلی‌ها این سؤال برایشان به‌وجود می‌آید که آیا هیپنوتیزم می‌تواند به تنهایی یک روش درمانی باشد یا خیر؟ جواب این سؤال بستگی به این دارد  که تعریف شما از درمان چه باشد. اگر تعریف ما از درمان این باشد که یکسری علائم به طور موقت از بین بروند مثل اینکه فرد دچار پرخوری عصبی یا یکسری اضطراب‌ باشد، بله هیپنوتیزم می‌تواند در این موارد کمک‌کننده باشد. اما اگر درمان را به این شکل تعریف کنیم که یک تغییر ساختاری و بنیادی در فرد به وجود بیاید که این علائم برگشت نداشته و دائمی باشند، در این مورد باید گفت، هیپنوتیزم نمی‌تواند کاری کند و نیاز به روان‌درمانی وجود دارد.اما در حیطه پزشکی کمک زیادی می‌توان از هیپنوتیزم گرفت، مثل کاهش درد در دندانپزشکی یا حتی کاهش درد هنگام زایمان یا تسکین درد بعد از عمل‌های جراحی.

خواب مصنوعی عوارض دارد؟

به علت اینکه بسیاری از مردم ما تفکر نادرستی درباره ماهیت هیپنوتیزم دارند، به اشتباه این باور را دارند که انجام هیپنوتیزم روی آنها تاثیر بسیار وحشتناکی گذاشته یا خواهد گذاشت، در صورتی که هیپنوتیزم به این اندازه اثر گذار نیست، نه در جهت بهبود، نه در جهت بدتر شدن. اساسا کارایی هیپنوتیزم بسیار ساده است اما به دلیل ابهامی که در این روند وجود داشت، خیلی‌ها که دانش علمی در این مورد نداشتند مسئله را به صورت اغراق آمیزی مطرح کردند.

 وقتی فرد در حالت خواب هیپنوتیزمی است، اتفاق خاصی در او رخ نمی‌دهد، فقط فرد در حالتی است که تلقین‌پذیری بالایی دارد، در این وضعیت بستگی دارد که به فرد چه  القائاتی شود که حالش بهتر شود یا بدتر. اینکه بعضی‌ها بعد از خارج شدن از حالت هیپنوتیزم احساس می‌کنند بدتر شده‌اند، می‌تواند به این دلیل باشد که انتظارات خارق‌العاده‌ای از هیپنوتیزم دارند و وقتی می‌بینند که حالتشان مطابق با خواسته‌هایشان نبوده احساس بدی می‌کنند.

 
این بچه شدن واقعی نیست

در یک حالت آرامش عادی که در اثر ریلکسیشن نیز به وجود می‌آید و فرد کاملا روی خاطرات گذشته اش متمرکز می‌شود، ممکن است خیلی چیزها به یاد بیایند. در حالت هیپنوتیزم هم همین است، فرد کاملا توسط هیپنوتیزور روی گذشته‌اش متمرکز می‌شود و در نتیجه یکسری از خاطراتی که ممکن است تا آن زمان فراموش کرده را به دلیل تمرکز بیش از اندازه روی آنها به خاطر بیاورد.

البته قبلا بر این باور بودند که فرد در حالت هیپنوتیزم به ناخودآگاه خود می‌رود ولی در واقعیت اینطور نیست، فرد هوشیار است ولی یک هوشیاری متمرکز شده که تحت تسلط هیپنوتیزور است.پس بازگشت به دوران کودکی به آن شکل که بسیاری فکر می‌کنند که فرد واقعا به دوران کودکی خود برمی‌گردد، نیست بلکه به خاطر تلقینات هیپنوتیزور، فرد قسمتی از کودکی خود را به یاد می‌آورد که کاملا طبیعی است که ما دوران کودکی‌مان را به یاد آوریم. حتی با القائاتی هیپنوتیزور که مثلا می‌گوید «تو الان یک کودکی»، فرد با حالت و تن صدای بچگانه سخن می‌گوید. اما اینکه بعد از پایان یافتن هیپنوتیزم فرد همچنان در دوران کودکی خود سیر کند و مانند یک کودک رفتار کند، امکان‌پذیر نیست.


هیپنوتیزم دقیقا با آدم چه کار می کند؟


ما در یک شرایط خاصی هم که روی کودکی‌مان متمرکز شویم، ممکن است که خاطراتی را به یاد آوریم و حتی حس کودکانه به ما دست بدهد و غرق در لذت و شادی یا غم و اندوه شویم. این به علت سطح تمرکز فوق‌العاده بالاست که ما چیزهایی را که به صورت معمول به یاد نمی‌آوریم در آن حالت به یادمان می‌آید. حتی در فرایند روان درمانی هم وقتی روی گذشته فرد متمرکز می‌شویم ناگهان چیزهایی را به خاطر می‌آورد که تا آن لحظه به یاد نمی‌آورد. این به دلیل میزان توجهی است که فرد در مورد آن موضوع مورد نظر به کار می‌گیرد.

 شما هم می‌توانید هیپنوتیزم شوید؟

برای هیپنوتیزم شدن 3 شرط اساسی وجود دارد:

  1. باید خواهان و راغب به هیپنوتیزم شدن باشید.
  2. باید به اینکه هیپنوتیزم روی شما قابل انجام است باور داشته باشید.
  3. باید توانایی آرام بودن و تمدد اعصاب را داشته باشید.


گفته شده درصد کمی از افراد را نمی توان هیپنوتیزم کرد و عده‌ای را نیز به راحتی می‌توان هیپنوتیزم کرد ولی اکثریت مردم در طیف وسط قرار دارند و این سطح تلقین‌پذیری افراد است که شدت و ضعف این موضوع  را مشخص می کند. به طور کلی افرادی که خیلی خیالباف هستند از سطح تلقین پذیری بالایی برخوردارند.

 زخم های گذشته را می‌توان با هیپنوتیزم خوب کرد؟

بخشی از تعریف روان‌درمانی یعنی به یادآوردن مطالب سرکوب شده که فرد آن مطالب را از حالت ناهوشیار و نیمه هوشیار خود بیرون بیاورد و طی فرایند روانکاوی بسیاری از آن خاطرات بیرون بیایند و احساسات همراه آن خاطرات و هیجانات مربوط با آنها هم زنده شوند و این خاطرات سرکوب شده با بخش هوشیار فرد ادغام شود.


در روان‌درمانی فرد در حالت هوشیاری به سر می‌برد و توسط تداعی آزاد و تعبیر و تفسیر رؤیا مطالب سرکوب‌شده به یاد خودآگاه فرد می‌آیند، اما در حالت هیپنوتیزم وقتی آن مطالب سرکوب شده به‌یاد می‌آیند، طبیعتا با بخش کاملا هوشیار مغز فرد نمی‌تواند ادغام شود زیرا فرد تا حدودی در حالت خواب است و فقط با یک‌بار به یاد آوردن خاطرات فراموش شده، درمان صورت نمی‌گیرد. یعنی بینش پیدا کردن به مطالب سرکوب شده لزوما درمان نیست. فرد ممکن است بینش پیدا کند ولی هیچ تغییر شخصیتی در او اتفاق نیفتد.

اگر این بینشی که فرد پیدا می‌کند با همکاری یک متخصص مجرب نباشد، مثل باز کردن یک زخم است بدون رسیدگی و مراقبت از آن، زیرا یکسری مطالب هستند که اساسا فرد گنجایش پذیرش و یادآوری آنها را ندارد و به همین دلیل است که فراموش شده‌اند و باز کردن و رها کردن آنها می‌تواند عواقب بدی داشته باشد. افراد باید بارها این خاطرات را به یاد آورند و احساس‌های مختلف، اعم از خشم یا سوگواری یا حس انتقام و... همراه آن خاطرات را بیرون ریخته و تخلیه کنند و کم‌کم زیر نظر یک متخصص مجرب، این احساس ها با هوشیاری آمیخته شوند و تغییرات شخصیتی و ساختاری به وجود آید. اما یکسری از عادت‌های غلط را می‌توان از طریق هیپنوتیزم با القا کردن تلقینات انزجارکننده برای مدتی از بین برد ولی چون تغییر الگوهای رفتاری و تصحیح آنها صورت نگرفته ممکن است که مجددا بازگردند.


هیپنوتیزم دقیقا با آدم چه کار می کند؟


با یک ساعت جیبی می‌توان هیپنوتیزم شد؟

وقتی فرد تصمیم می‌گیرد که نزد یک هیپنوتیزور برود، از قبل خود را آماده این جریان کرده و این ذهنیت را به خود داده که هیپنوتیزم خواهد شد، با تمرکز روی یک محرک بیرونی خاص(ساعت)، محرک‌های بیرونی دیگر اثر کمتری می‌توانند روی او بگذارند. در هیپنوتیزم این اتفاق می‌افتد که با خیره شدن به یک ساعت و با تلقینات هیپنوتیزور فرد به هیچ محرک دیگری پاسخ نمی‌دهد و فقط روی ساعت متمرکز می شود و بعد از آن القائات انجام می‌شوند. وقتی فرد کلمه خواب را در آن حالت تمرکز بالا و تلقین‌پذیری بالا به کرات می‌شنود، چون در کلمه خواب یک حالت آرامیدگی وجود دارد خودش در آن حالت قرار می‌گیرد.


منبع : برترینها

موافقین ۰ مخالفین ۰