مطالب مفید روانشناسی

مطالب مفید روانشناسی

۲۵ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

چرا همه ما خوش شانسیم؟

 سلامت نیوز: در جلسه اول ویزیت روانشناسی و روانپزشکی، ما روانشناسان همیشه باید شرح مبسوطی از زندگی و مشکلات مراجعان‌مان بگیریم.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از آرمان ،یکی از سوالاتی که باید پرسیده شود و من هم همیشه می‌پرسم، این است که تاکنون این مشکلات به قدری غیر قابل تحمل بوده که به فکر پایان زندگی خود بیفتید؟ آیا تا به حال به خودکشی فکر کرده‌اید؟ اگر مراجع پاسخ دهد، بله، سوال بعدی را می‌پرسم: آیا به راه‌های خودکشی هم فکر کرده‌اید؟ و باز هم اگر بگوید بله، سوال بعدی: آیا تا به حال اقدامی هم کرده‌اید؟ صرف نظر از اقدامات بالینی و درمانی بعدی که باید انجام دهیم، همیشه آن چند ثانیه آخری که منتظر پاسخ فرد هستم، جریانی سریع از فکرهای گوناگون از ذهنم می‌گذرد.

چرا این فرد به این نقطه رسیده است؟ چگونه است که حاضر است، یا دستکم به این فکر است که با پایان زندگی خود، بر رنج و مشکلاتش پایانی بزند؟ و من، به عنوان کسی که شاید آخرین پناه این فرد باشم، چه کمکی می‌توانم بکنم؟ در خلال درمان‌های روانشناختی و علوم اعصاب که روی فرد پیاده می‌کنم، جایی می‌رسد که در مقابل تمایل فرد به خودکشی، باید استدلال کرد و دلیل محکمی بر ضد این تمایل و به نفع ادامه زندگی به وی داد. به تجربه دیده‌ام که اگر فرد مقابل باورهای مذهبی داشته باشد، استدلال متقابل در مقابل تمایل خودکشی کار سختی نیست. کافی است از برخی باورهای دیگر مذهبی کمک گرفت و فرد را به چالش کشید.

می‌توان به راحتی به ناسازگاری خودکشی با باورهای مذهبی‌اش اشاره کرد، به رنج بیشتری که ممکن است، فرد پس از خودکشی بکشد و به نتیجه و عقوبت کار اشاره کرد. هرچند کار سخت، در مقابل فردی است که باور مذهبی ندارد، یا دست‌کم استدلال‌های کمک گرفته از مذهب، جذابیتی برایش ندارد. در سال‌های اخیر هم تعداد این افراد، حداقل در میان مراجعان من، به مرور زیادتر شده‌اند و واقعیت آن است که در مقابل این افراد نمی‌توان از ناسازگاری رفتار خودکشی و باورهای آنها استفاده کرد. حتی گاهی می‌بینم که باور آنها و خودکشی، اتفاقا کاملا سازگار و در یک سو هستند و عملا جای چندانی برای به چالش کشیدن فرد نیست. خب در مقابل این افراد چه باید بکنیم؟ آیا می‌توان رهایشان کرد؟ البته که نه. اینجا باید چه کرد؟ در این گونه موارد، به خصوص اگر فرد مقابل آدم علمی و نسبتا باهوشی باشد، از علم آمار و احتمالات و کمی هم زیست شناسی تکاملی کمک می‌گیرم و استدلالی را برایشان می‌آورم. اسم این استدلال را گذاشته‌ام استدلال خوش شانسی وجود. ادامه این استدلال را به شکلی که معمولا اتفاق می‌افتد، و با کمی ساده‌سازی، می‌نویسم.

من: می‌دانستی چقدر خوش شانسی؟

مراجع: اگر خوش شانس بودم این همه بدبختی نداشتم که.

من: ولی تو خیلی خوش شانسی.

مراجع: چرا؟

من: چون تو وجود داری. هستی. این شانس رو داشتی که به وجود بیای و زندگی رو تجربه کنی

مراجع: چه ربطی داره؟

من: بزار یک مثال برات بزنم. فرض کن من برم بیرون وسط خیابون یه دایره بکشم و از تو بخوام که شانس اینکه یه رعد و برق به این دایره بخوره رو حساب کنی. فکر می‌کنی این شانس چقدر می‌شه؟

مراجع: شاید یک بار در یک میلیون سال! و شاید یک بار در یک میلیارد رعد و برق در این منطقه!

من: و شاید کمتر. درسته؟ خب حالا بیا شانس به وجود آمدن خود تو رو بررسی کنیم. در نظر بگیر که برای اینکه تو به وجود بیای، حتما باید پدر و مادرت با هم ازدواج می‌کردند که کردند. اگر هر کدوم با فرد دیگری ازدواج می‌کردند، بچه‌دار می‌شدند، اما اون بچه دیگه تو نبودی. حالا از بین میلیون‌ها اسپرم پدرت و هزاران تخمک مادرت و میلیاردها حالت مختلفی که در ترکیب این‌ها ممکنه تشکیل بشه، اون ترکیبی برنده شده و به وجود اومده که در نهایت شدی تو! در نظر بگیر که چند بچه دیگر می‌تونست تشکیل بشه که نشده ولی بلیت به نام تو در اومده؟

مراجع: اوهوم!

من: در واقع احتمال و در نتیجه خوش شانسی تو باز هم بیشتر از این حرف‌هاست، اگر یک نسل عقب‌تر بریم و پدر بزرگ و مادربزرگ‌ها رو هم در نظر بگیریم. واقعا اگر همه این احتمالات و شانس‌ها رو برای این که تو به وجود بیای در نظر بگیریم، شاید به شانسی در حدود یک در هزارمیلیارد برسیم! این شانس به مراتب و میلیون‌ها بار کمتر از شانس اصابت رعد و برق به دایره وسط خیابونه!

مراجع: درسته. ولی که چی؟

من: همین قدم اول تو در رقابت با میلیاردها ترکیب دیگه، شانس آوردی و برنده شدی. تو این شانس رو آوردی که به دنیا بیای، زندگی کنی و تا اینجا برسی. همین شانس، همین بلیت، می‌ارزه به همه بدشانسی‌ها و مشکلات بعدی که داشتی و خواهی داشت. زنده بودن تو، بزرگترین شانس تو هست. یک خوش شانسی محض و کامل. بنابراین این شانس بزرگ رو نباید به راحتی از دست بدی. نباید این بلیت رو پاره کنی و بندازی دور! بی‌خیال شدن این شانس، و از بین بردن خودتم البته یک راه حله، ولی، خیلی راه حل گرونیه و کم فایده و نامعقول. کلی راه حل‌های دیگه است که فایدش بیشتره و هزینش کمتر. دوباره این شانس رو به خودت بده که از شانس بزرگ اولت همچنان استفاده کنی و راه حل‌های دیگر رو امتحان کنی!

و اما نتیجه

می‌دانید معمولا بعدش چه می‌شود؟ افراد فکر می‌کنند. همیشه دیده‌ام که چند ثانیه‌ای سکوت می‌شود، فرد به فکر فرو می‌رود و انگار کل زندگیش را، و حتی قبل از زندگیش را مرور می‌کند. بعد اتفاق بزرگتر می‌افتد: امیدوار می‌شود. وقتی مراجع من، به‌رغم همه مشکلاتش، و با وجود تمایل شدیدش به خودکشی، امیدوار می‌شود، می‌فهمم که اتفاق مهمی در وی رخ داده است. به اهمیت زندگی و زنده بودن پی برده است و به اهمیت تلاش کردن تا جایی که می‌تواند. این مراجع از نظر من نجات یافته است... درباره خودتان هم فکر کنید: چقدر خوش شانس بوده‌اید که هستید و یکبار از این دید هم به کل زندگی و زنده بودن نگاه کنید. دید قدرتمندی است، مگر نه؟

 منبع : سلامت نیوز

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

چطور در زندگی شادتر باشیم؟

سلامت نیوز: داشتن سبک زندگی سالم، مساله‌ای فراتر از تغذیه سالم و ورزش کردن منظم است. احساس کردن شادی و خوش‌بختی در زندگی روزمره می‌تواند بر سلامت عمومی همه انسان‌ها، تاثیر مثبت و خاصی بگذارد.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از سایت سلام دکتر، داشتن سبک زندگی سالم، مساله‌ای فراتر از تغذیه سالم و ورزش کردن منظم است. احساس کردن شادی و خوش‌بختی در زندگی روزمره می‌تواند بر سلامت عمومی همه انسان‌ها، تاثیر مثبت و خاصی بگذارد. بنابراین اگر می‌خواهید زندگی شادتری داشته باشید، حتما به این چند نکته دقت کنید.

 

اولین چیزی که در شروع روز به آن فکر می‌کنید، باید یک موضوع شادی‌بخش و پُرانرژی باشد. وقتی که هر روز صبح در آینه به خودمان نگاه می‌کنیم و به همه مسائلی فکر می‌کنیم که آزارمان می‌دهد، باقی روز را با ناراحتی می‌گذرانیم. بنابراین به خودتان تعهد بدهید که از فردا صبح، نگرش تازه‌ای درباره خودتان داشته باشید و به خودتان یادآوری کنید که شادی، اولین چیزی است که هر روز باید آن را لمس کنید.

 

برخی متخصصان  بالینی توصیه می‌کنند که صبح‌ها به‌جای کار کردن با تلفن همراه هوشمند یا تماشای تلویزیون، به موسیقی گوش دهید. می‌توانید از روز قبل، موسیقی‌های شادی‌بخش و خلاقانه‌ای را انتخاب کنید که به تقویت خُلق‌وخو کمک می‌کنند و احساس رهایی به روان شما می‌بخشند. اگر صبح‌ها وقت کمی برای گوش دادن به موسیقی دارید، باز هم بنشینید و حداقل به یک یا دو قطعه موسیقی گوش دهید.

 

نکته مهم دیگر این است که افکار منفی را از ذهن‌تان دور کنید. نباید درباره خودتان و انسان‌های دیگر، دائما منفی‌بافی کنید یا افکار مخربی داشته باشید. برخی فنون مدیتیشن می‌توانند در دور کردن افکار منفی از ذهن به شما کمک کنند. وقتی مدتی برای کنار گذاشتن افکار منفی با خودتان تمرین کنید، متوجه تغییرات زیادی می‌شوید.

 منبع :سلامت نیوز

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

اعتماد به نفس در زندگی فردی و کیفیت آن

اعتماد به نفس به میزان علاقه، اطمینان و غروری که نسبت به خود دارید می گویند. اما همیشه افراد زیادی وجود داشته اند که به دلایل بسیاری زندگی را دو بعدی میبینند و به همین دلیل پیدا کردن توانایی های خودشان برایشان مشکل شده و زندگی برایشان بی معنی شده است.

 اعتماد به نفس نقش بسزایی بر کیفیت زندگی، بهبود رشد شخصیتی و عملکرد فرد دارد، اعتماد به نفس از بعد رفتاری خودباوری فرد نسبت به خویش است که قابلیت و توانایی انجام دادن امور در هر سطحی را دارد.اعتماد به نفس

 

 اعتماد به نفس از بعد عاطفی نشانگر تسلط بر کنترل احساسات و عواطف است، افرادی که از اعتماد به نفس بالایی برخوردارند هنگام مقابله با مشکلات، آسیب ها و رنج ها کنترل هیجانات و احساسات برایشان راحت تر است و به دنبال حل مسئله هستند. این اشخاص خودآگاهی خود را افزایش می دهند و براساس این چارچوب، به بازسازی خود می پردازند.

 

فرد باید نظام باورش را تقویت کند و به این حس برسد که انسان بی همتایی است. الگوپذیری های مناسب داشته باشد و تا حد امکان نسبت به خود واقع گرا و مثبت اندیش باشد. از بعد انسانی و اخلاقی روابط خود با اطرافیان را تقویت کند و برای خود و دیگران ارزش قایل شود.

 

توصیه می شود فردی که به دنبال افزایش اعتماد به نفس است باید با مشاور و متخصص بالینی در ارتباط باشد و مشاوره آموزشی را پیش بگیرد

منبعنمناک

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

انواع آسیب‌ فشارهای روانی را بشناسید/ معجزه ورزش و طبیعت برای کاهش استرس

استرس تاثیرات فراوانی بر انسان می‌گذارد. خواب آدمی را پریشان می‌کند، بر سلامت روان او اثر منفی می‌نهد و او را بیمار می‌کند. نتایج یک تحقیق جدید نشان می‌دهد که استرس می‌تواند به مغز هم آسیب برساند.

به گزارش خبرنگار سلامت خبرگزاری تسنیم، اینکه انسا‌ن‌ها گاهی دچار استرس بشوند و متحمل فشارهای روانی، پدیده عجیبی نیست. اما استرس مداوم می‌تواند بر جسم و روان انسان تاثیرات عمیقی داشته باشد.

استرس باعث خستگی ما می‌شود، ما را عصبی و زودرنج می‌کند و می‌تواند خواب ما را مختل کند. استرس دائمی حتی اشتهای انسان را کاهش می‌دهد و از میل جنسی انسان می‌کاهد.

افزون بر آن، استرس می‌تواند پیامدها و عوارض دیگری نیز به‌ همراه داشته باشد. استرس از جمله می‌تواند خطر بروز بیماری‌هایی همچون اختلال در گردش خون، اختلالات گوارشی نظیر ناراحتی معده و روده را افزایش دهد یا باعث بیماری دیابت، سکته قلبی و سکته مغزی شود.

 

تاثیر استرس بر مغز

اما تاثیر استرس بر مغز انسان چیست؟ گروهی از پژوهشگران و دانشمندان دانشکده پزشکی هاروارد در بوستون در ایالت ماساچوست به تحقیق درباره تاثیرات استرس بر مغز پرداخته‌اند.

در این تحقیق پژوهشگران روانشناسی بالینی بر روی بیش از دو هزار فرد میانسال به مدت هشت سال آزمایش کرده‌اند.

این افراد در آغاز این تحقیقات از چند منظر مورد آزمایش قرار گرفته‌اند؛ آزمایش‌هایی نظیر معاینه وضعیت روانی آنها. در عین حال قوه حافظه و قوه اندیشیدن این افراد مورد سنجش قرار گرفته است.

ورزش و گشت و گذار در طبیعت از راههای کاهش استرس است

افزون بر آن، پژوهشگران میزان کورتیزول موجود در خون این افراد را محاسبه کرده‌اند. از کورتیزول به عنوان هورمون‌ استرس‌زا سخن می‌گویند. در واقع استرس باعث افزایش سطح کورتیزول در خون آدم می‌شود.

 

نتایج پژوهش یاد شده نشان می‌دهد که افزایش کورتیزول در خون بر روی حافظه تاثیر می‌گذارد؛ هرچه مقدار کورتیزول در خون یک فرد بیشتر باشد، حافظه او ضعیف‌تر می‌شود. افزایش سطح کورتیزول در اثر افزایش استرس حتی می‌تواند باعث فراموشی شود.

دکتر جاستین ب‌. اکوفو-چویگویی، نویسنده ناظر بر این پروژه، درباره تاثیرات افزایش کورتیزول بر مغز می‌گوید: «پژوهش ما نشان می‌دهد که در افراد میانسال فراموشی و تحلیل مغز، پیش از آنکه علائم آنها نمایان شوند، آغاز شده‌اند

به باور این پژوهشگر، از این رو اهمیت بسیاری دارد که افراد راه‌هایی را برای کاهش استرس در زندگی‌شان بیابند؛ راه‌هایی مانند خواب کافی و ورزش منظم.

از آن گذشته با بهره گرفتن از تکنیک‌های آرامش‌بخش نیز می‌توان با استرس مقابله کرد. افرادی که در اثر استرس زیاد سطح کورتیزول خون‌‌شان بالا رفته است، می‌توانند به پزشک نیز مراجعه کنند. پزشکان در صورت نیاز می‌توانند با کمک دارو سطح کورتیزول خون ‌آن‌ها را کاهش دهند

منبع : تسنیم نیوز

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

سه ‌اصل سلامت روان

بدون تردید آرامش اولین شرط روان سالم است و در سایه آن می‌توان به شکل متعادلی به سایر امور زندگی و پیشرفت هم رسید. البته منظور از آرامش، آرامش نسبی و نداشتن دغدغه‌های متعدد و گاه فلج‌کننده است.

سلامت روح و روان

سازمان جهانی بهداشت که هدف خود را دستیابی به عالی‌ترین سطح ممکن بهداشت برای همه مردم تعیین کرده، در اساسنامه خود در تعریف سلامت می‌گوید: «منظور از سلامت، حالت رفاه کامل جسمانی، روانی و اجتماعی است، نه صرفا فقدان بیماری یا علیلی

بر اساس این تعریف، فردی دارای سلامت روان است که: «توانمندی‌های خود را بشناسد و توانایی مقابله با استرس‌های روزمره را داشته باشد و به شکل مفید و موثری در جامعه مشارکت و فعالیت داشته باشد

هرچند بر اساس تعریف سازمان جهانی بهداشت، منظور از سلامت فقط بیمار نبودن نیست، اما هیچ راهکاری درباره اینکه چگونه می توان در تمام زمینه‌های جسمانی، روانی و اجتماعی رفاه را به دست آورد، ارائه نشده است.

البته پژوهشگران و محققان در هر دو میدان؛ یعنی بهداشت جسم و بهداشت روان، گام‌های جدی برداشته‌اند.

بروز احساسات باید به‌گونه‌ای باشد که از یک طرف فرد نخواهد احساس‌هایش را سرکوب کند و از طرف دیگر، مهارگسیخته آنها را بروز ندهد

اگر بخواهیم تعریفی سخت‌گیرانه برای روان سالم مطرح کنیم باید فردی را در نظر بگیریم که از هر نظر هیچ‌گونه مشکلی نداشته باشد و در شرایطی هم که در معرض استرس‌های گوناگون قرار می‌گیرد حتی به‌طور موقت، دچار مشکل نشود.

چنین افرادی علاوه بر اینکه از کیفیت زندگی خوبی برخوردارند و به خوبی زندگی می‌کنند، باید به سایر افراد در داشتن زندگی خوب کمک ‌کنند، در حالی که در جامعه امروزی، کمتر کسی را می‌توان یافت که با این تعریف، روان سالمی داشته باشد.

بیشتر افراد در برخورد با مسایل روزمره زندگی، علاوه بر اینکه مشکلاتی با شدت‌های مختلف را تجربه می‌کنند، دچار استرس‌ نیز می‌شوند. برخی از این مشکلات، زودگذر هستند و برخی نقشی ماندگارتر دارند.

اول، آرامش

بدون تردید آرامش اولین شرط روان سالم است و در سایه آن می‌توان به شکل متعادلی به سایر امور زندگی و پیشرفت هم رسید. البته منظور از آرامش، آرامش نسبی و نداشتن دغدغه‌های متعدد و گاه فلج‌کننده است.

البته در دنیای امروز، هیچ‌کس بدون دغدغه و گرفتاری نیست، اما نکته مهم این است که فرد بتواند به درستی شرایط را ارزیابی و برای رفع و کاهش این نگرانی‌ها اقدام کند و در صورتی هم که مشکلات قابل‌ حل نیستند به‌گونه‌ای با آنها کنار بیاید، نه اینکه گرفتاری‌ها، عملکرد و زندگی او را تحت‌تاثیر قرار دهند و باعث سلب آرامش از او شوند.

دوم، مدیریت هیجان

از دیگر ویژگی‌های مهم سلامت روان، توانایی کنترل و بروز مناسب احساسات و هیجان‌ها است. بروز احساسات باید به‌گونه‌ای باشد که از یک طرف فرد نخواهد احساس‌هایش را سرکوب کند و از طرف دیگر، مهارگسیخته آنها را بروز ندهد.

همچنین انتظار می‌رود ذهن سالم بتواند محیط پیرامون خود را به‌درستی ادراک کند. انسان به کمک حواس پنجگانه، جهان را درک می‌کند، درکی که با واقعیت بیرونی هماهنگ است؛ چیزی نه بیشتر و نه کمتر از آن.

ممکن است تعجب کنید و بپرسید مگر ممکن است ادراک‌ها با واقعیت همخوان نباشند؟ بله! در برخی شرایط بیمارگونه، ممکن است فرد درکی درست از عالم خارج نداشته باشد، برای مثال صدایی بشنود یا چیزی ببیند که وجود خارجی ندارد.

البته این موضوع در صورتی غیرطبیعی خواهد بود که این مساله تکرار شود و بیش از یکی، دو بار اتفاق بیفتد.

بررسی رفتار، عینی‌ترین روشی است که با ارزیابی آن می‌توان درباره سلامت روان افراد اظهارنظر کرد

سوم، شناخت

یکی دیگر از خصوصیات ذهن سالم، شناخت است. منظور از شناخت، مجموعه‌ای از توانایی‌های مغز شامل هوشیاری، توجه و تمرکز، حافظه، زبان و... است که هر فردی با توجه به شرایط خود از آن بهره‌مند است. سالم بودن این توانایی‌ها تامین‌کننده و نشانگر بخشی از سلامت روان ما هستند.

شاید در این نوشته همه خصوصیات یک روان سالم بیان نشده باشد، اما به بخشی از مهم‌ترین خصوصیات آن اشاره شده است.

همه توانایی‌ها و خصوصیات گفته شده خود را به صورت یک نماد بیرونی و عینی بروز می‌دهند که آن «رفتار» است.

بررسی رفتار، عینی‌ترین روشی است که با ارزیابی آن می‌توان درباره سلامت روان افراد اظهارنظر کرد. بنابراین داشتن رفتاری متناسب با شرایط پیرامونی از اصلی‌ترین خصوصیت‌های نشانگر سلامت روانی افراد است.

شاید به همین دلیل است که علوم رفتاری همواره در کنار روانپزشکی و سلامت روان به عنوان علمی ذکر می‌شود که تلاش می‌کند با شناخت بهتر ذهن و مغز به سمت بهبود کیفیت زندگی و ارتقای سلامت حرکت کند.

 

منبع: تبیان

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

بهترین وقت ازدواج

از تنهایی وحشت داشت و خوب می دانست که آرزوی پدر و مادر پیرش را تنها او می تواند برآورده سازد. ازهم سن و سالانش تقریباً تنها او مانده بود. دیگر هیچ بهانه ای نداشت، زیرا دوران سربازی اش را به اتمام رسانده بود و با درآمدی که داشت می توانست به راحتی خرج یک زندگی را بدهد. یکی از مهمترین دلایلش این بود که دلش نمی خواست اختلاف سنی اش با بچه هایش زیاد باشد. دلش می خواست مستقل شود و از طرفی از دست حرف و حدیث مردم راحت شود. به تازگی شنیده بود که اداره به متأهلها خانه یا زمین می دهد...

اینها همگی بخشی از معیارهای ناپخته اما قدرتمندی است که در جامعه امروز اصل انتخاب آگاهانه و هوشمندانه را کمرنگ کرده است. به راستی آیا می توان با قوانین از پیش تعیین شده، وارد سرنوشت و روحیات و خلقیات انسان دیگری شد؟ مگر نه این است که انسان از روحی بزرگ و نامحدود به وجود آمده است، پس چگونه می توان قوانین این روح نامحدود را با قوانین محدود و شرعی شده قیاس کرد و بر مبنای آن مهمترین و جدی ترین تصمیم زندگی را گرفت.

 

وقت ازدواج, بهانه های اشتباه برای یک انتخاب

ازدواج موضوعی نیست که بتوان برای آن قانون و فرمول تعیین کرد و همه را وادار به رعایت این قانون کرد. بر این اساس، سن ازدواج را هم شرایط روحی و آمادگی و نیاز درونی هر فرد مشخص می کند. این که بخواهیم بدون در نظر گرفتن شرایط و آمادگی روحی و روانی، ازدواج کنیم به تبع آن باید شاهد هر گونه اتفاق و رویداد ناخوشایندی هم در زندگی مان باشیم.

 

بهانه های اشتباه برای یک انتخاب

اگر به آمار طلاق و عوامل جدایی ها توجه کنیم، می بینیم که اکثر این ازدواج های بی سرانجام با ظاهری ترین شباهت ها و یا تفاهم بر مبناهای سست و در بعضی موارد، توهمی شکل گرفته است که پس از مدت زمانی کوتاه سطح شکافته و زوجین به عمق حقیقت وجودی فرد مقابل پی خواهند برد و متأسفانه در اکثر مواقع این شناخت زمانی اتفاق می افتد که تقریباً کار از کار گذشته است.

همکلاس بودن، همکار بودن، هم رشته بودن، هم زبان و هم فرهنگ بودن، هم سطح و هم مذهب بودن، تنها رضایت داشتن خانواده ها و هزاران دلیل ریز و درشتی که همگی بر پایه ای از شرطی شدگی های ذهن بنا شده است، می تواند نمونه ای از معیارهایی باشد که تنها در سطح مانده است، اما آیا تا به حال از خود پرسیده ایم که هدف نهایی از ازدواج چیست و چرا انسانها ازدواج می کنند؟

قرآن می فرماید: که ما زن و مرد را مایه آرامش هم قرار داده ایم تا در کنار هم آرامش یابند، اما اصلاً چگونه می توان به آن آرامش دست یافت؟ این آرامش در کجای زندگی یافت می شود؟

در کنار موهبت های بی انتهای خداوند، ازدواج کردن هم یکی از این نعمتهای بی شماری است که به جرأت می توان گفت، از مهمترین و اساسی ترین و حتی سرنوشت سازترین انتخابهای انسان است.

ازدواج یعنی پیوند دو روح که در دو جسم زندگی می کنند. ژرف اندیشان، ازدواج را تجربه یگانگی و یکی شدن دو فرد دانسته اند، بهتر است بگوییم یکی شدن دو روح و زمانی این آرامش به معنای حقیقی خود می رسد، که این یگانگی با تمام وجود اتفاق افتاده باشد.

یگانگی اتفاق نمی افتد جز با انتخاب هوشیارانه و همذات پنداری. اما این هوشیاری چه زمانی رخ می دهد و چگونه می توان با درایت و تیزبینی تن به ازدواج داد؟ عده ای معتقدند تا زمانی که زیر یک سقف زندگی نکنیم، نخواهیم توانست طرف مقابل را بشناسیم و دیده شده که بسیاری از زوجها زودتر از احساس نیاز به ازدواج، ازدواج کرده اند. البته منظور از نیاز، چیزی فراسوی نیازهای مادی و جسمانی شرطی شده است.

ازدواج تکامل یافتن و تعالی یافتن است. حال اگر این انتخاب آگاهانه و هوشیارانه صورت گیرد، می توان تقریباً به همان آرامشی رسید که قرآن کریم از آن یاد کرده است

 

کی و چه وقت ازدواج کردن، موضوعی است که افراد زیادی از جمله روانشناسان بالینی تلاش کرده اند تا در این زمینه به یک جواب روشن و قاطع درباره سن ازدواج برسند. جوابی که برای همه کاربرد داشته باشد. چیزی شبیه یک فرمول یا معادله که بی قید و شرط برای همه یکسان باشد. حال در این میلان اصلاً فرقی نمی کند که کسی میل و نیاز به ازدواج را در خود احساس می کند و یا اینکه فردی دیگر اصلاً حس نمی کند، اما به محض اینکه سنش به فرمول معادله نزدیکتر شد، تحت فشار اطرافیان، مجبور است که تن به ازدواج بدهد و یا آنقدر ذهنش در دامهای شرطی شده گیر کرده است که در خیالات خود دچار خودفریبی می شود. اما در حقیقت ازدواج به سن و سال نیست، بلکه به حس و حال درونی است، به احساسی فرای احساسات زمینی.

 

ازدواج تکامل یافتن و تعالی یافتن است. حال اگر این انتخاب آگاهانه و هوشیارانه صورت گیرد، می توان تقریباً به همان آرامشی رسید که قرآن کریم از آن یاد کرده است. زمانی که روح، آمادگی لازم را برای ازدواج کردن مشاهده کرد و این نیاز درونی آشکار شد، دیگر به هیچ قیمتی بیرون راندنی نیست؛ حتی اگر با آن بجنگی و بخواهی از فکرش رهایی یابی، زیرا دیگر جزیی از خودت است...

چه کسی می تواند بگوید که دامنه و عمق تأثیر ازدواج و گستره دگرگونی و تغییری که می تواند در زندگی افراد ایجاد کند تا چه مرزهایی کشیده می شود؟ !پس بهتر است عمیقاً مراقب و هوشیار بود. زیرا به جز خودمان هیچ کس دیگری حاضر نیست تاوان سنگین بزرگترین و جدی ترین تصمیم زندگیمان را بدهد.

 

در چه سنی باید ازدواج کرد؟

برای ازدواج علاوه بر نیاز به رشد جسمی و جنسی ، رشد روانی و اجتماعی نیز مورد نیاز است. در اواخر دوره نوجوانی رشد جنسی تقریبا کامل می شود و فرد توانایی تولید مثل پیدا می کند. در اواخر سنین نوجوانی اغلب دختران به فکر ازدواج می افتند، در حالیکه پسران در این سنین خواهان ازدواج نیستند. گرچه ازدواج تنها راه مشروع و سالم تأمین نیازهای جسمی و روانی نوجوانان است، ولی برای یک ازدواج موفق، آمادگی زیستی، سلامت روانی، مادی و اجتماعی لازم است. به همین جهت، متخصصان سن مناسب ازدواج را برای دختران 18 تا 24 سال و برای پسران 24 تا 28 سال توصیه می کنند. معمولا اختلاف سن 2 تا 6 سال بین دختر و پسر برای ازدواج توصیه می شود. در صورت داشتن ازدواج زودهنگام، بهتر است داشتن فرزند تا پس از 20 سالگی به تعویق بیفتد. برای این منظور لازم است که زوجین با روش های صحیح تنظیم خانواده آشنا باشند.

 

معیارهای یک ازدواج موفق چیست؟

انتخاب همسر از مهمترین تصمیمات فرد در زندگی است، زیرا می تواند آینده فرد را رقم بزند. تشکیل خانواده سالم، متعادل و پایدار مانند هر امر مهم دیگری به تفکر منطقی و تلاش و کوشش نیازمند است. جوان می بایستی بر اساس معیارهای اصولی، منطقی همسر آینده خود را شناسایی و انتخاب نماید و آنگاه به انجام پیوند زناشویی اقدام کند. بصورت کلی اصالت خانوادگی به عنوان اساسی ترین معیار انتخاب همسر شناخته می شود. ایمان، اخلاق نیکو و روان سالم، و تناسب زوجین در ویژگیهای ظاهری، سنی، تحصیلی، فرهنگی، تربیتی و اعتقادی از موارد اساسی در انتخاب همسر است

 

منبع : بیوته

 

 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

6 تاثیری که شبکه های اجتماعی روی سلامت روان ما می گذارند

آکاایران: متخصصان حوزه ی سلامتی معتقدند که بی تحرکی و یک جا نشستن مثل سیگار کشیدن برای سلامتی مضر است. با توجه به تعداد بیماری ها و آمار مرگ ومیر مرتبط با بی تحرکی باید گفت که یک جا نشستن، یکی از بدترین بلاهایی است که بر سلامتی مان می آوریم. اما بدتر از آن، کارهایی است که هنگام یک جانشینی انجام می دهیم؛ تصور کنید که دقایق ارزشمند اوقات فراغت را برای شبکه های اجتماعی اختصاص دهیم. برای برخی افراد، این دقایق به ساعت ها تبدیل می شوند. تحقیقات مختلف ثابت کرده اند که اعتیاد به شبکه های اجتماعی جزو بدترین عادت هایی است که افراد جامعه از لحاظ روانشناسی اجتماعی با آن روبه رو می شوند. در این مقاله ۶ تاثیری که شبکه های اجتماعی روی سلامت روان ما می گذارند را بررسی خواهیم کرد.

آکادمی پزشکی کودکان آمریکا در زمینه ی اثرات منفی شبکه های اجتماعی بر کودکان و نوجوانان هشدار داده است؛ کودکان در این فضا با احتمال «تهدیدات اینترنتی» و «افسردگی فیس بوک» مواجه هستند. البته بزرگ سالان در نسل های مختلف نیز با این خطرات روبه رو هستند. مطالعات گوناگون نشان داده اند که شبکه های اجتماعی برای سلامت ذهن زیان بار هستند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنیم.

۱. شبکه های اجتماعی اعتیادآور هستند

متخخصان هنوز به توافق نرسیده اند که آیا اعتیاد به شبکه های اجتماعی و اینترنت پدیده ای واقعی است یا خیر؛ بااین حال شواهدی وجود دارد که واقعی بودن این دو نوع اعتیاد را نشان می دهد.

در یکی از مطالعات، نتایج تحقیقات گذشته در زمینه ی «مشخصات روان شناختی، شخصیتی و استفاده از شبکه های اجتماعی» بررسی شد. محققان به این نتیجه رسیدند که «احتمال واقعی بودن اختلال اعتیاد به فیس بوک» وجود دارد؛ چراکه معیارهای اعتیاد مثل بی توجهی به زندگی شخصی، تمایل ذهنی، فرار از واقعیات، تعدیل و تغییرات خلق وخو، تحمل و پنهان کردن رفتارهای معتادگونه، در افرادی که بیش ازاندازه از شبکه های اجتماعی استفاده می کنند نیز دیده می شود.

دانشمندان همچنین متوجه شدند که انگیزه استفاده ی مفرط از شبکه های اجتماعی بسته به شرایط مختلف، متفاوت است. افراد درون گرا و برون گرا به دلایل مختلفی از شبکه های اجتماعی استفاده می کنند. برخی نیز به دلیل خودشیفتگی به این شبکه ها گرایش دارند. البته این موضوع به بررسی های جداگانه ای نیاز دارد.

تحقیقات دیگر همچنین تأیید کرده اند که افراد به نوعی عقب نشینی یا کناره گیری تمایل پیدا می کنند. مطالعاتی که چند سال قبل در دانشگاه سوانسی انجام شده نشان می دهند، نوعی علائم روانی عقب نشینی در افرادی که اینترنت را کنار می گذارند، دیده می شود. این مورد تنها به شبکه های اجتماعی محدود نمی شود و تمامی مدل های استفاده ی مفرط از اینترنت را در بر دارد.

تحقیقات بیشترِ انجام گرفته در این زمینه نشان می دهد، زمانی که این گونه افراد از اینترنت استفاده نمی کنند، نوعی اثرات فیزیولوژیکی اندک، اما قابل اندازه گیری را متحمل می شوند. فیل رید، نویسنده ی ارشد این مطالعات، دراین باره می گوید: «مدت هاست می دانیم افرادی که بیش ازاندازه به دستگاه های دیجیتال وابسته هستند، هنگام کنار گذاشتن آنها نوعی اضطراب را تجربه می کنند، اما درحالِ حاضر می بینیم که این اثرات روانی همراه با تغییرات واقعی در روان افراد ایجاد می شوند.» هنوز به طور قطع نمی توان گفت که این اثرات در نتیجه ی استفاده از شبکه های اجتماعی نیز ایجاد می شوند یا خیر؛ بااین حال شواهد بسیاری هستند که این ادعا را قوی تر می کنند.

۲. اندوه بیشتر و سلامتی کمتر

شواهد نشان داده اند که هرچه بیشتر از شبکه های اجتماعی استفاده کنیم، غمگین تر می شویم. تحقیقاتی در چند سال قبل نشان می داد که استفاده از فیس بوک با کاهش لحظه ای احساس خوشبختی و کاهش رضایت از زندگی در ارتباط است. هر چقدر که مدت زمان استفاده ی روزانه از فیس بوک بیشتر می شد، این دو متغیر نیز به همان نسبت کاهش می یافت.

محققان معتقدند که فیس بوک نوعی حالت انزوای اجتماعی ایجاد می کند که در سایر فعالیت های انفرادی موجود نیست. فیس بوک در ظاهر، منبع بسیار ارزشمندی برای برآورده ساختن نیازها فراهم می کند و این کار را از طریق امکان برقراری ارتباط آنی و لحظه ای انجام می دهد. یافته های اخیر نشان داده اند که تعامل با فیس بوک می تواند برای جوانان، نتایج منفی داشته باشد؛ جوانانی که باید با روابط اجتماعی موفق به فکر سلامتی و تقویت روحیه خود باشند، در عوض با استفاده از فیس بوک و شبکه های اجتماعی، تاثیر متضادی را ایجاد کرده و خود را تضعیف می کنند.

نتیجه ی بررسی های بیشتر نشان می دهد که استفاده ی مفرط از شبکه های اجتماعی با سطح گسترده تری از احساس انزوای اجتماعی در ارتباط است. تیمی از محققان، مدت زمان استفاده ی کاربران از برخی شبکه های اجتماعی مثل فیس بوک، توییتر، گوگل پلاس، یوتیوب، لینکدین، اینستاگرام، پینترست، تامبلر، واین، اسنپ چت و ردیت را با رابطه ی آن با انزوای اجتماعی بررسی کردند. نتیجه ی این بررسی نشان داد هرقدر که کاربران بیشتر از این شبکه های اجتماعی استفاده می کنند، خود را از لحاظ اجتماعی منزوی تر می دانند. علم بر انزوای اجتماعی، یکی از بدترین زیان ها را از لحاظ فیزیکی و ذهنی به همراه دارد.

۳. مقایسه زندگی خود با دیگران

بسیاری از افراد در نتیجه ی استفاده ی مکرر از شبکه های اجتماعی تصور می کنند که به انزوای اجتماعی دچار هستند؛ درحالی که ممکن است با چنین مشکلی مواجه نباشند. بااین حال، همان طور که در بالا اشاره شد، اینکه افراد خودشان را منزوی اجتماعی بدانند، یعنی با یکی از بدترین مشکلات ذهنی روبه رو هستند.

عامل مقایسه از مهم ترین مواردی است که این احساس انزوای اجتماعی را ایجاد می کند. با نگاه کردن به جدیدترین پست های دوستان و آشنایان مان، ناخودآگاه خودمان را با آنها مقایسه می کنیم و درباره ی کیفیت زندگی خود قضاوت می کنیم.

در یکی از مطالعات، نحوه ی مقایسه کردن در دو جهت «رو به بالا» و «رو به پایین» بررسی شد؛ به بیان ساده تر، محققان قصد داشتند بدانند که ما با مقایسه کردن، خودمان را بهتر از دوستان مان می دانیم یا بدتر.

نتیجه ی این بررسی ها نشان داد که هر دو نوع مقایسه کردن باعث می شود که احساس بدی در افراد ایجاد شود. نکته ی جالب اینجاست که در زندگی واقعی، تنها درصورتی که زندگی دیگران را بهتر از خودمان بدانیم، احساس بدی را تجربه می کنیم. اما نتیجه ی این مطالعات نشان داد که در جهان شبکه های اجتماعی، هر نوع مقایسه کردن با علائم افسردگی در ارتباط است.

۴. حسادت و چرخه ی بدبختی

تقریبا همه ی ما می دانیم که مقایسه کردن در شبکه های اجتماعی به حسادت منجر می شود. اکثر افراد اعتراف می کنند که تعطیلات دوستان شان در مناطق گرمسیری یا رفتارهای مؤدبانه ی کودکان آنها، باعث حسادت می شود.

مطالعات نشان داده اند که شبکه های اجتماعی، احساس حسادت را تحریک می کنند. نویسنده ی یکی از مطالعات که حسادت و سایر احساسات منفی ناشی از فعالیت در فیس بوک را بررسی کرده بود، این طور می نویسد: «این حجم از حسادت که فیس بوک به تنهایی ایجاد می کند، حیرت انگیز است. این مسئله نشان می دهد که فیس بوک، شرایط لازمی را برای پرورش احساسات زشت فراهم می کند

محققان همچنین معتقد هستند که فیس بوک و سایر شبکه های اجتماعی می توانند چرخه ی بدبختی ایجاد کنند. احساس حسادت باعث می شود، افراد تلاش کنند تا ظاهر زندگی خود را بهتر جلو دهند؛ به همین دلیل نیز پست هایی از جنبه های مختلف زندگی خود به اشتراک می گذارند و این چرخه دائما ادامه پیدا می کند.

ارتباط بین حسادت و افسردگی ناشی از فیس بوک نیز بررسی شد. در نتیجه ی این بررسی ها مشخص شد که حسادت در رابطه ی بین افسردگی و فیس بوک نقش مهمی دارد؛ به بیان بهتر، زمانی که احساس حسادت کنترل شود، فیس بوک دیگر افسرده کننده نیست. با این اوصاف، حسادت بیشترین تأثیر را در ایجاد افسردگی ناشی از فیس بوک دارد.

۵. تصور می کنیم که شبکه های اجتماعی به ما کمک می کنند

متأسفانه با اینکه می دانیم شبکه های اجتماعی احساس ناخوشایندی را در ما ایجاد می کنند، اما باز هم به سراغ آنها می رویم. این حالت احتمالا به دلیل تأثیری است که با نام «خطای پیش بینی» شناخته می شود. فکر می کنیم که استفاده از شبکه های اجتماعی، مثل مصرف دارو می تواند به ما کمک کند؛ اما این طور نیست و در نهایت، باعث شکل گیری احساسات ناخوشایند در ما می شود. نتیجه ی این حالت ها باعث می شود، خطایی در توانایی پیش بینی واکنش های ما شکل بگیرد.

در یکی از مطالعات، احساسات افراد بعد از استفاده از فیس بوک و تصور خود آنها درباره ی احساسات شان مورد بررسی قرار گرفت. نتیجه ی این تحقیقات نیز همانند مطالعات دیگر نشان می داد که افراد پس از استفاده از این شبکه ی اجتماعی، در مقایسه با افرادی که فعالیت های دیگری انجام می دهند، تقریبا همیشه احساس بدی پیدا می کنند. نکته ی جالب اینجاست که این افراد تصور می کنند، پس از استفاده از فیس بوک، احساس بهتری دارند. البته که چنین احساسی اصلا واقعی نیست و به الگوهای انواع دیگر اعتیاد شباهت دارد.

۶. داشتن دوستان بیشتر در شبکه های اجتماعی به معنای اجتماعی بودن شما نیست

تحقیقاتی که چند سال قبل انجام شده بود، نشان می دهد که تعداد بیشتر دوست ها در شبکه های اجتماعی، لزوما به این معنا نیست که زندگی اجتماعی بهتری دارید. این طور که به نظر می رسد، مغز ما می تواند تعداد مشخصی از افراد را به عنوان دوست بشناسد. علاوه براین، افراد باید تعاملات واقعی اجتماعی دارا باشند تا یک رابطه ی دوستی شکل بگیرد؛ صرفا داشتن رابطه ی مجازی کافی نیست.

بنابراین، با فعالیت در شبکه های اجتماعی مثل فیس بوک، به یک فرد اجتماعی تبدیل نمی شوید. بررسی های مختلف نشان داده اند که احساس تنهایی با شمار زیادی از بیماری های جسمی و روحی در ارتباط است؛ به همین دلیل نیز برقراری روابط اجتماعی واقعی نقش بسیار مهمی در سلامتی افراد دارد. اوقاتی که با دوستان مجازی خود سپری می کنید، به اندازه ی دوستان واقعی تأثیر درمانی و آرامش بخشی ندارد.

البته منظور این نیست که شبکه های اجتماعی هیچ مزیتی ندارند. یکی از مهم ترین مزایای این شبکه ها، برقراری ارتباط از فاصله های بسیار دور است. علاوه براین، به ما کمک می کند، افرادی را پیدا کنیم که سال هاست نشانی از آنها نداریم.

اما استفاده از شبکه های اجتماعی برای پر کردن اوقات فراغت یا در زمان هایی که احساس خوبی ندارید، اصلا ایده ی خوبی نیست. مطالعات نشان داده اند که فاصله گرفتن از فیس بوک، حتی در کوتاه مدت، به بهبود سلامت روان ما کمک می کند. اگر احساس شجاعت می کنید، پیشنهاد می کنیم از شبکه های اجتماعی فاصله بگیرید و شاهد نتایج آن باشید. اما اگر باید از این شبکه ها استفاده کنید، حداقل اعتدال را رعایت کنید.

منبعآکاایران

 

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰

اعتماد به نفس بیش از حد چه زمانی سودمند و چه زمانی مضر است؟

چرا برخی از افراد، از اعتمادبه‌نفس کاذب سود می‌برند و برخی دیگر بابت آن هزینه می‌دهند؟ استادان سه دانشگاه مطرح جهان، به این سؤال پاسخ می‌دهند.

فکر می‌کنید زندگی افرادی که از اعتمادبه‌نفس بیش‌ازحد بالایی برخوردارند، چگونه پیش می‌رود؟ آیا آن‌ها عموماً پاداش و ترفیع می‌گیرند و مورداحترام سایرین هستند؟ یا اینکه ما نمی‌توانیم به این افراد اعتماد کنیم و از همکاری با آن‌ها اجتناب می‌کنیم؟ تحقیقات استادان دانشگاه‌های نوتردام و نیویورک و یوتا نشان می‌دهد که پاسخ این سؤال، احتمالاً به نحوه‌ی ابراز اعتمادبه‌نفس این افراد بستگی دارد.

یکی از راه‌های ابراز اعتمادبه‌نفس، جملاتی است که به‌صورت شفاهی بیان می‌شوند. زمانی که ما چیزی را قضاوت می‌کنیم، اطمینان خود را از پیش‌بینی‌های احتمالی، با عبارات و ارقام خاصی نشان می‌دهیم (مثلاً من ۹۰ درصد مطمئن هستم)، یا عملکرد خودمان را نسبت به دیگران می‌سنجیم (من در زمره‌ی ۱۰ درصد افراد برتر قرار دارم). بسیاری از تحقیقاتی که در مورد اعتمادبه‌نفس بیش‌ازحد صورت می‌گیرند، به ابراز شفاهی اطمینان افراد می‌نگرند. زیرا این عبارات را می‌توان به‌وضوح با کارایی یا خروجی‌های واقعی افراد مقایسه کرد.

 

اما عبارات شفاهی، تنها راه ابراز اعتمادبه‌نفس نیستند. اغلب مردم، اطمینانی را که به شخص خود دارند، از راه‌های غیرکلامی، مانند زبان بدن و تن صدا نیز نشان می‌دهند. به‌عنوان‌ مثال، افراد با اعتمادبه‌نفس، متمایل‌اند رفتار مسلطی داشته باشند؛ آن‌ها بلند، غرا و سریع صحبت می‌کنند و معمولاً مکالمات را با بیان عقیده‌ی شخصی خود آغاز می‌کنند. به‌علاوه، سر خود را برای تأکید گفته‌هایشان تکان می‌دهند و به‌طورکلی، حضور وسیع‌تری در اتاق دارند. آن‌ها قدرتمند و متفاوت با سایرین به نظر می‌رسند. بااین‌حال این روش‌های ابراز غیرشفاهی اعتمادبه‌نفس، همیشه به‌درستی درک نمی‌شود؛ زیرا مسائلی مانند فرهنگ و مضمون می‌توانند رفتار انسان‌ها را تحت مفاهیم مختلفی تعبیر کنند.

 

هر دو کانال ارتباطی اعتمادبه‌نفس (کلامی و غیرکلامی)، تا حد بسیار زیادی در جلب‌توجه مثبت مردم و نفوذ در آن‌ها تأثیرگذارند. طبق یک فرضیه (پیش‌فرض فرضیه کالیبراسیون)، ما عموماً تصور می‌کنیم که مردم، از سطح اعتمادبه‌نفس خود آگاهی دارند. همچنین، فرض را بر این می‌گذاریم که آن‌ها، اعتمادبه‌نفس خود را صادقانه ابراز می‌کنند (این موضوع، یکی از سوگیری‌های متداول نسبت به واقعیت است)؛ مگر اینکه برخی شرایط خاص، خلاف این موضوع را نشان دهد. به همین علت وقتی‌ که با اعتمادبه‌نفس دیگران روبرو می‌شویم، متمایلیم که آن را قانع‌کننده و قابل توجیه بدانیم.

 

اما گاهی اوقات، ما اطلاعات دیگری به‌دست می‌آوریم که حاکی از اعتمادبه‌نفس بیش‌ازحد بالا و غیرواقعی فرد مخاطب است. در این شرایط، ما پیش‌فرض اولیه‌ی خود را تغییر می‌دهیم و دومین فرض یا گمان خود را باور می‌کنیم: شاید فرد مخاطب، بیش‌ازحد مطمئن صحبت کرده یا زبان بدن او اطمینانی را نشان داده است که واقعیت ندارد. در این شرایط، نتایج تحقیقاتی که در مورد پیامدهای اعتمادبه‌نفس کاذب صورت گرفته‌اند، کمی پیچیده‌تر می‌شوند.

 

به گزارش از چند تحقیق، زمانی که اعتمادبه‌نفس بیش‌ازحد در طول یک فعالیت گروهی دیده می‌شود، به شهرت و اعتبار فرد لطمه‌ای نمی‌زند. بیایید این نتیجه را به‌صورت ساده‌تری توضیح بدهیم: فرض کنیم شخصی مدعی است که عملکرد فوق‌العاده خوبی دارد، اما بعداً در عمل مشخص می‌شود که به همان اندازه عالی نیست. در این صورت موقعیت اجتماعی او در گروه، نسبت به فردی که مطابق با استانداردها عمل کرده، آسیب چندانی نمی‌بیند. به همین علت روانشناسان بالینی  می‌گویند: «مزایای اعتمادبه‌نفس بیش‌ازحد، به هر قیمتی، از هزینه‌های آن بیشتر است

 

اما تحقیقات دیگری، با استناد به تصاویر و ویدیوهای مردم، نشان می‌دهند که شاهدان عینی و متقاضیان شغلی که به‌صراحت اعتمادبه‌نفس بسیار بالایی را ابراز می‌کنند، پس‌ از اینکه اطلاعات بیشتر، خلاف گفته‌های آن‌ها را ثابت می‌کند، اعتبار خود را به‌شدت از دست می‌دهند. به نظر می‌رسد که این افراد با ابراز فروتنی، اعتبار خود را تا حد بیشتری حفظ می‌کنند.

 

در یک‌سری از مطالعات که اخیراً در ژورنال روانشناسی شخصیتی و اجتماعی (Journal of Personality and Social Psychology) منتشر شده، الیزابت تنی استادیار دانشکده‌ی مدیریت دانشگاه یوتا، ناتان میکل محقق دانشگاه نوتردام و دیوید هانساکر دکتر و محقق دانشگاه نیویورک، به بررسی علت نتایج متناقض تحقیقات پیشین پرداختند. در تحقیقات جدید، محققان به یک الگوی جالب پی بردند؛ تحقیقاتی که در گذشته در مورد نتایج رفتار فردی در میان یک گروه صورت گرفته بود، عمدتاً حاکی از ابراز اعتمادبه‌نفس غیرکلامی بوده‌اند. در حالی‌ که مطالعاتی که روی تصاویر و فیلم‌ها متمرکزشده بودند، حاکی از بیان مستقیم و گفتاری اعتمادبه‌نفس بودند. به همین علت، محققان موضوع دیگری را مورد آزمایش قرار دادند: آیا شیوه‌ی اظهار اعتمادبه‌نفس، روی عواقب آن تأثیر می‌گذارد؟

 

در اولین مرحله از تحقیقات، استادان دانشگاه از ۴۴۴ شرکت‌کننده‌ی آنلاین درخواست کردند که بین دو نامزد احتمالی برای همکاری در یک وظیفه، یکی را انتخاب کنند؛ یکی از نامزدها، فردی مطمئن و با اعتمادبه‌نفس و نفر دوم، شخصی محتاط بود. درصد بالایی از شرکت‌کنندگان، فردی را برای همکاری انتخاب کرند که به عملکرد خود اطمینان داشت. این نتایج، صرف‌نظر از این بود که نامزد مربوطه، اعتمادبه‌نفس خود را به‌صورت شفاهی و واضح بیان کند، یا شرکت‌کنندگان از طریق فیلم و تصاویر به اطمینان خاطر بالای او پی ببرند. پس‌ از این انتخاب، شرکت‌کنندگان اطلاعات مفیدی را دریافت کردند که به آن‌ها کمک می‌کرد اعتمادبه‌نفس بیش‌ازحد متقاضی را تشخیص بدهند. این اطلاعات ثابت می‌کرد که تمام نامزدها، از عملکرد متوسطی برخوردارند.

 

در این مرحله، یعنی پس از آشکار شدن عملکرد واقعی متقاضی، نتایج به‌طرز محسوسی تغییر کرد. اگر نامزد منتخب، اعتمادبه‌نفس خود را به‌طور شفاهی و از طریق کلام ابراز کرده بود، اعتبار خود را به‌شدت از دست می‌داد و شرکت‌کنندگان کمتری خواهان همکاری با او بودند. درواقع شرکت‌کنندگان ترجیح می‌دادند با نامزد محتاط همکاری کنند. از طرف دیگر، اگر نامزد منتخب، اعتمادبه‌نفس خود را به‌طور غیرمستقیم نشان داده بود، مزیت و اعتبار خود را از دست نمی‌داد و همچنان، موردعلاقه‌ی شرکت‌کنندگان بود.

 

 

محققان این آزمایش را با نامزدهای زن و مرد، با دو نوع مختلف از وظایف (یک آزمون عاطفی IQ و حدس زدن سن غریبه‌ها بر مبنای عکس آن‌ها) تکرار کردند. نتایج مطالعات، الگوهای قبل را تائید می‌کرد. در ابتدای کار، نامزدها همیشه از اعتمادبه‌نفس بالا سود می‌بردند. اما اگر عملکرد آن‌ها مطابق با انتظارات مردم نبود، کانال ارتباطی (گفتاری/رفتاری) یک عامل مهم و تعیین‌کننده در خصوص سطح مطلوبیت نامزدها به شمار می‌رفت.

 

استادان دانشگاه در مطالعات بعدی خود، این تست‌ها را با ۲۵۶ دانشجوی دوره‌ی کارشناسی تکرار کردند. به برخی از این دانشجویان، اجازه داده شد که با نامزدها ملاقات کنند، از آن‌ها سؤالاتی را بپرسند و رفتار غیرکلامی آن‌ها را مشاهده کنند. گروه دوم از دانشجویان، فقط شرایط رفتاری نامزدها را (با همان عبارات مطالعات اول) شنیدند. حالا محققان شاهد نتایج قوی‌تری بودند

 

 

   چگونه اعتماد به نفس واقعی به دست آوریم

چرا کانال ارتباطی، چنین نقش مهمی در معتبر یا نامعتبر دانستن اعتمادبه‌نفس کاذب ایفا می‌کند؟ یکی از ویژگی‌های رفتارهای غیرکلامی این است که آن‌ها مثل عبارات شفاهی و گفتاری، به‌وضوح به یک ادعای خاص و دروغین دلالت نمی‌کنند. محققان می‌خواستند تأثیر این موضوع را نیز موردبررسی قرار دهند.

مطالعات بعدی با حضور ۴۶۲ شرکت‌کننده‌ی آنلاین برگزار شد. درست مانند اولین مجموعه‌ی تحقیقات، بازهم از شرکت‌کنندگان خواسته شد که بین دو نامزد همکاری، یکی را انتخاب کنند. پس‌ از آنکه مشخص شد کیفیت عملکرد نامزدها، پایین‌تر از سطح ادعای آن‌ها است، محققان برای شرکت‌کنندگان توضیح دادند که نامزدها اعتمادبه‌نفس کاذب در خصوص توانایی‌ها و قابلیت‌های خود را کاملاً انکار می‌کنند. نتایج نشان می‌داد که انکار اعتمادبه‌نفس کاذب رفتاری، بیش از انکار اعتمادبه‌نفس کاذب گفتاری، پذیرفته می‌شود. این نتایج، نکته‌ی مهمی را ثابت می‌کرد: افرادی که اعتمادبه‌نفس بالای خود را به‌صورت رفتاری نشان داده بودند، در صورت انکار این مسئله، مزیت بسیار بالایی نسبت به سایر افراد ِ با اعتمادبه‌نفس گفتاری به‌دست می‌آوردند؛ یا به‌عبارت‌دیگر، انکارپذیری ماجرا، یک مزیت مهم برای افرادی محسوب می‌شد که اعتمادبه‌نفس کاذب خود را از کانال‌های رفتاری ابراز می‌کردند.

 

محققان در مطالعات بعدی نیز شواهدی یافتند که حاکی از اهمیت کانال ارتباطی و قانع‌کننده بودن انکار بودند. آن‌ها در مطالعات جدید، از پارادایم قاضی – مشاور استفاده کردند. ۳۰۲ دانشجوی دوره‌ی کارشناسی رشته‌ی مدیریت و کسب‌وکار، باید به‌عنوان مدیرانی عمل می‌کردند که وظیفه‌ی ارزیابی مشاوران را به عهده داشتند. این مشاوران، اطمینان و اعتمادبه‌نفس یا محتاط بودن خود را در یک ویدیوی ضبط‌شده، اظهار کرده بودند. ادعای آن‌ها، در سطوح مختلفی بیان‌ شده بود؛ به‌نحوی‌ که اگر بعدها ادعای خود را منکر می‌شدند، باورپذیری انکار آن‌ها در درجات مختلفی رده‌بندی می‌شد. به‌عنوان‌مثال، در یکی از شرایط موردبحث، مشاوران اعتمادبه‌نفس بالا یا پایین خود را از طریق یک ویدیوی بدون صدا نشان می‌دادند، که به‌نوعی رفتار غیرکلامی آن‌ها محسوب می‌شد (به‌عنوان‌مثال سر تکان دادن برای تائید مسئله و نظیر آن).

 

این مطالعات، نتایج تحقیقات قبلی را تکمیل کرد. اعتمادبه‌نفس، تا زمانی که قصور یا نادرستی ادعای فرد ثابت نشده بود، یک ویژگی شخصیتی سودمند و پرمنفعت بود؛ اما اگر این قصور یا نادرستی آشکار می‌شد، مشاورانی که از اعتمادبه‌نفس بسیار بالا و کاذب برخوردار بودند؛ هزینه‌ی زیادی متحمل می‌شدند. اما افرادی که اعتمادبه‌نفس خود را از راه‌های غیرکلامی ابراز کرده بودند (که تا حد بیشتری قابلیت انکار داشت)، کلیه‌ی سود و مزایای اولیه را از دست نمی‌دادند.

 

چرا برخی از مردم، به خاطر اعتمادبه‌نفس بیش‌ازحد خود هزینه می‌دهند و برخی دیگر نه؟ مطالعات بالا، یکی از دلایل این امر را اثبات می‌کند. به یاد داشته باشید که وقتی مردم، اعتمادبه‌نفس بیش‌ازحد بالای خود را در مورد دانش و توانایی‌های فردی، به‌صورت غیرکلامی بیان می‌کنند، پاسخگو نگه‌داشتن آن‌ها، کار سخت‌تری است. بسیار مهم است که نشانه‌های رفتاری آن‌ها را تشخیص بدهیم، نظیر بلند حرف زدن یا بالا و عقب نگه‌داشتن سر، یا تلاش برای مسلط شدن بر مکالمات. به‌این‌ترتیب می‌توانیم از نفوذ و تأثیر افرادی که از اعتمادبه‌نفس کاذب برخوردارند، اجتناب کنیم. به‌علاوه می‌توانیم با پرسیدن سؤالات خاص، اعتمادبه‌نفس همکارانمان را ارزیابی کرده و صحت ادعای آن‌ها را در طول زمان بسنجیم.

منبع : زومیت

 

 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

چرا دچار "افسردگی صبحگاهی" می‌شویم؟

اختلال افسردگی انواع مختلفی دارد که برخی از آنها با عنوان تغییرات خلقی روزانه شناخته می‌شوند و علائم آن در ساعات مشخصی از روز شدت پیدا می‌کند.

به گزارش ایسنا، علائم افسردگی می‌تواند شامل احساس ناامیدی، ناراحتی و درماندگی باشد و این علائم ممکن است هنگام صبح تشدید شوند. اصطلاح رایج برای این تغییرات خلقی روزانه "افسردگی صبحگاهی" است.

تغییرات خلقی روزانه به این معنی است که علائم آن هر روز و در زمان مشخصی شروع شده یا تشدید می‌شود. برای برخی از افراد این علائم بعد از ظهر یا غروب اتفاق می‌افتد.

 

علائم افسردگی صبحگاهی

علائم افسردگی می‌تواند شامل بی‌رغبتی یا عدم لذت بردن از فعالیت‌های روزمره و مشکلات خواب باشد. در فرد مبتلا به افسردگی صبحگاهی ممکن است علائم اختلال افسردگی ماژور (حاد) نیز دیده شود. این علائم که اغلب هنگام صبح تشدید می‌شود در طول روز از بین رفته یا از شدت آن کاسته می‌شود.

به گفته روانشناسان بالینی در صورتیکه فرد پنج مورد یا تعداد بیشتری از علائم زیر را برای مدت زمان دو هفته یا بیشتر تجربه کند می‌توان افسردگی را در او تشخیص داد.

 

از علائم این اختلال می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

- احساس افسردگی که در بیشتر طول روز ادامه داشته باشد

- عدم لذت بردن از انجام تمامی فعالیت‌های روزمره

- کاهش شدید وزن بدون داشتن رژیم غذایی

- سخت به خواب رفتن یا خواب زیاد

- احساس بی قراری در بیشتر روزهای هفته

- احساس خستگی یا نداشتن انرژی کافی در طول هفته

- احساس بی ارزشمند بودن

- مشکل در تمرکز کردن یا تصمیم گیری

 

علت ابتلا به افسردگی صبحگاهی

روانپزشکان  دلیل آشکاری را در ابتلا به افسردگی صحبگاهی تشخیص نداده‌اند اما فاکتورهای بسیاری در بروز آن نقش دارند. از آنجاییکه افسردگی صبحگاهی حدود ساعت مشخصی از طول روز ظاهر می‌شود پزشکان اغلب آن را با ناهماهنگی در ساعت زیستی بدن مرتبط می‌دانند. ساعت زیستی فرآیندی است که چرخه خواب – بیداری را تنظیم می‌کند. تغییرات هورمونی در طول روز می‌تواند بر ساعت زیستی تاثیر بگذارد.

برخی تحقیقات نشان می‌دهد علاوه بر تغییرات ریتم طبیعی بدن چندین فاکتور دیگر ممکن است در بروز افسردگی صبحگاهی و اختلال افسردگی ماژور تاثیر داشته باشد.

 

این فاکتورها شامل موارد زیر است:

- سابقه خانوادگی ابتلا به افسردگی

- مصرف مواد مخدر یا مواد الکلی

- ابتلا به بیماری‌هایی که بر خلق و خو تاثیر می‌گذارد

- اضطراب و اختلال کم توجهی بیش فعالی

- وقوع اتفاقات ناگوار در زندگی

 

منبع : عصر ایران

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اختلالات روانی، اپیدمی رایج کارآفرینان و و موتور محرکه آنها

نتایج تحقیقات نشان می‌دهد کارآفرینان بیش از بقیه‌‌ی مردم در معرض بیماری‌های روانی هستند. این بیماری‌ها در صورت درمان نشدن، خسارات جبران‌ناپذیری خواهند داشت.

مرگ آنتونی بوردن، آشپز و اینفلوئنسر معروف آمریکایی بر اثر خودکشی، زنگ خطر دیگری را برای فعالین دنیای کسب‌وکار به صدا در آورد. زنگ خطری که از بحرانی جدی با نام بیماری‌های روانی خبر می‌داد و لزوم توجه به دلایل و پیدا کردن درمان برای آنها را بیش از پیش مشخص می‌کرد. لیزا هریس، یکی از نویسندگان وبسایت entrepreneur است که تجربه‌ی کارآفرینی و البته دست و پنچه نرم کردن با بیماری‌‌های روانی را دارد. او در این مقاله به تشریح داستان خود و راه‌حل‌هایی برای برون‌رفت از این بحران می‌پردازد.

من در طول هفت سال تجربه‌ی مدیریت استارتاپ، تقریبا تمام احساسات کارآفرینی را درک کردم: آدرنالین رونمایی از استارتاپ، انرژی آرام‌بخش جریان ثابت کارها، شکنندگی، وحشت‌زدگی و عصبی بودن از کار کردن تا ساعت ۲ صبح، ترس از برملا شدن حقیقت زمانی که با وجود تمام نگرانی، مجبور بودم انرژی مثبت به مشتریان تزریق کنم؛ غم و اندوه شکست و حتی راحتی پس از شکست و در نهایت این سوال بحرانی که اگر این کار را نکنم چه کاری انجام خواهم داد؟

البته تاریخچه‌ی مشکلات و بیماری‌های روانی من طولانی‌تر از رزومه‌ی کارآفرینی است. من از زمان کودکی با افسردگی و اضطراب دست و پنچه نرم کرده‌ام. مدتی را در بیمارستان بستری بودم. علاوه بر آن سابقه‌ی تحصیلی من نشانه‌هایی از بیش‌فعالی (ADHD) را نیز نشان می‌دهد. در واقع موفقیت‌های تحصیلی من پوششی روی به‌هم‌ریختگی عاطفی و عدم سازمان‌دهی روانی من بوده است. من همیشه تصور می‌کردم که ذهن یاغی‌ام من را به‌عنوان فردی پیشرو در دنیای استارتاپ تثبیت خواهد کرد. اما بعدا متوجه شدم که مشکلات روانی من در این دنیا عجیب و نایاب نیستند.

گروه‌های بزرگ از دانشمندان شامل روانشناسان بالینی ، اقتصاددانان، متخصصین مدیریت و اساتید دانشگاه‌های کسب‌وکار همیشه در حال تحقیق روی سلامت روانی کارآفرینان هستند. آنها به یک نتیجه‌ی نهایی رسیده‌اند: اختلالات روانی نه تنها در میان کارآفرینان شایع است، بلکه به نوعی موتور محرکه‌ی آنان نیز محسوب می‌شود. مایکل فریمن، مربی مدیریت برای کارآفرینان و پروفسور روانپزشک دانشگاه کالیفرنیا در سان‌فرانسیسکو در این مورد می‌گوید: «این شرایط سلامت روانی، با ویژگی‌های مثبت ترکیب می‌شوند و موجب پیشرفت و برتری کارآفرینان خواهند شد. به‌عنوات مثال وقتی شما بیش‌فعال باشید، دو خصیصه‌ی مثبت نیاز به سرعت و علاقه به اکتشاف را در خود دارید. در نتیجه بدون گرفتار شدن در پروسه‌های آنالیز و بررسی، با اشتیاق و علاقه کار خود را پیش خواهید برد

بیش فعالی یکی از اختلالاتی است که تاثیر زیادی روی کارآفرین شدن افراد دارد

نتایج تحقیقات اخیر فریمن و تیمش نشان می‌دهد که کارآفرینان سطوح بالاتری از بیش فعالی، افسردگی و مصرف دارو را تجربه می‌کنند. یک تحقیق دیگر ارتباطی نزدیک بین تمایلات کارآفرینی و صفاتی شبیه به اختلال دوقطبی بودن را نشان می‌دهد. شری جانسون، متخصص اختلال دوقطبی و پروفسور روانپزشکی دانشگاه کالیفرنیا، برکلی یکی از افراد حاضر در این تحقیق بوده است. او در این باره می‌گوید:

 یکی از نتایج ثابت تحقیقات ما این بود که افراد مبتلا به اختلال دوقطبی تمایل و جاه‌طلبی بیشتری برای حرکت و پایداری در مسیر اهداف خود دارند.

ژن افسردگی و محیط

نکته‌ی مهم این که شناخت علائم و خصوصیات، به‌معنای تشخیص کامل بیماری نیستند. در واقع کشف ارتباط بین بیماری‌های حتمی و تشخیص داده شده‌ی روانی با کارآفرینی هنوز در ابتدای راه خود قرار دارد؛ البته دانشمندان در حال پیشرفت در این زمینه هستند. به بیان دیگر تحقیقات گفته شده تنها افرادی که علامت بیماری دارند (و لزوما بیمار شناخته نمی‌شوند) بررسی شده‌اند. یک تحقیق علمی جامع که نتایج آن سال گذشته در IZA Institute of Labor Economics به چاپ رسید، روی اختلالات روانی دانشجویان تمرکز داشت. در این تحقیق ۹۸۰۰ دانشجوی هلندی مورد بررسی قرار گرفتند و مشخص شد دانشجویانی با علائم بیش‌فعالی،‌دو برابر دیگران پتانسیل راه‌اندازی کسب‌وکار دارند. البته موفقیت این افراد بررسی نشده و موضوع تحقیقی دیگر خواهد بود.

پس از بررسی عامل اختلالات روانی روی کارآفرین شدن افراد، به این سوال معکوس می‌رسیم که کارآفرینان تا چه حد در معرض ابتلا به اختلالات روانی هستند؟ اطلاعات کلی و بررسی‌های اجمالی نشان می‌دهد که این افراد بیش از عموم جامعه در معرض اختلالات هستند البته نتایج علمی محکمی در این زمینه منتشر نشده است.

تجربه‌ی اختلالات و علائم بیماری‌های روانی در کارآفرینان بیشتر است

فریمن و تعدادی از همکارانش برای بررسی این مورد، مطالعه‌ای روی ۲۴۲ کارآفرین و ۹۳ نفر فرد معمولی (گروه کنترلی) انجام دادند. تقریبا نیمی از کارآفرینان حداقل یک شرایط خاص روانی را گزارش کردند و این آمار بسیار بیشتر از آمار گروه کنترلی بود. بعلاوه کارآفرینان از سابقه‌ی بیماری روانی در خانواده‌های خود گفتند که می‌تواند دلیلی بر به ارث بردن خصوصیت‌های کارآفرینی و همچنین اختلالات روانی باشد. نتایج تحقیقات فریمن و تیمش امسال در مجله‌ی Small Business Economics چاپ شد اما پیش از آن در سال ۲۰۱۵ پیش‌نویسی از آن منتشر شد تا بحث و مکالمه پیرامون کارآفرینی و سلامت روانی را رواج دهد. فریمن در این باره می‌گوید:

هدف اصلی من این بود که آگاهی را در مورد سلامت روانی در میان کارآفرینان افزایش دهم. تمرکز اصلی نیز بر آن دسته از افرادی بود که در حال حاضر از این مشکلات رنج می‌برند. در نهایت می‌خواستم آنها متوجه مشکلات خود شده و در صورت نیاز، از دیگران کمک بگیرند.

بیماری‌های روانی

نکته‌ی روشن این که برخی بیماری‌های روانی در صورت بررسی و درمان نشدن، خسارات جبران‌ناپذیری خواهند داشت. در مثالی از پیچیدگی این اختلالات، خوش‌بینی زیاد برای کارآفرینی که به سرمایه‌گذار مراجعه می‌کند مفید است؛ اما همین خوش‌بینی در سطوح بالا باعث اشتیاق بیش از اندازه و مخرب خواهد شد. بعلاوه، اختلال دوقطبی شدید در کارآفرینان آنها را به سمت گگی شدید سوق می‌دهد که برای یک رهبر کسب‌وکار اصلا مفید نخواهد بود. فریمن در مورد کنار آمدن بامی‌گوید:

برخی روزها به این حس می‌رسید که هیچ چیز شما را خوشحال نمی‌کند. انگیزه خود را از دست داده‌اید و از سطح انرژی به پایین‌ترین حالت خود رسیده است. این شرایط را به عنوان افسردگی بپذیرید و با آن کنار بیایید. این رفتار، مسئولیت‌پذیری شما در برابر خودتان، سرمایه‌گذاران، کارمندان و خانواده را نشان می‌دهد.

با پیشرفت یافته‌های دانشمندان در مورد تاثیر سلامت روانی روی وضعیت کارآفرینان و پیشرفت آنها، خود دنیای کسب‌وکار نیز در حال دست و پنجه نرم‌کردن با مشکلات این نوع از سلامت است. در پست‌های وبلاگی و مقالات کارآفرینان، آنها به وفور در مورد کلنجار رفتن با اضطراب، افسردگی و علائم خودکشی صحبت می‌کنند. این روند با تراژدی‌های خودکشی افراد زیادی در دنیای استارتاپ‌های فناوری شدت گرفته است و البته، موج عظیمی از خوش‌بینی و امیدواری به عنوان جبهه‌ی مقاومت در برابر آن عمل می‌کند.

صحبت کردن و روشن‌گری در مورد این حقایق، مسیر را برای حل آنها و پیشگیری از مشکلات بزرگتر هموار می‌کند

متخصصان بر این باورند که فضای باز و صحبت کردن راحت در مورد اختلالات روانی برای همه‌ی افراد جامعه مفید است. به بیان دیگر با افزایش روشنگری‌ها، درگیر بودن با مسائل سلامت روانی و از طرفی سودبخش بودن اختلالات آن به موردی عادی میان کارآفرینان تبدیل شده و در نتیجه‌ی آن، کمک گرفتن در این موارد، دیگر مسئله‌ای عجیب و غریب نخواهد بود. از نظر فریمن قدم بعدی این است که سرمایه‌گذاران را به کنار آمدن با این حقایق تشویق کنیم.

نور خورشید و سلامت ذهن

جانسون معتقد است که انکوباتورها و دانشکده‌های کسب‌وکار باید تمرکز بیشتری روی ارائه‌ی پشتیانی سلامت روانی به کارآفرینان داشته باشند. او معتقد است پرداختن به این مسائل در دوران آموزش کسب‌وکار باید بیشتر شود. بعلاوه سرمایه‌گذارها و زیرساخت‌های حقوقی باید آگاهی بیشتری در این باره داشته باشند و در نهایت راهنماهای آموزشی بیشتری باید تدوین شود.

جان ویکلاند، پروفسور کارآفرینی در دانشکده‌ی کسب‌وکار دانشگاه سیراکوز و محقق کارآفرینی و بیش‌فعالی است. او در این‌باره تلاش‌های عمیق‌تری کرده و از برنامه‌ی خود می‌گوید:

من در فکر راه‌اندازی یک انکوباتور برای افرادی با ویژگی‌های متفاوت روانی هستم. از نظر من همه‌ی انکوباتورهای کنونی شبیه به هم هستند و تنها به قشر خاصی از مردم خدمت‌رسانی می‌کنند.

در نهایت به این نتیجه می‌رسیم که راه پیش رو هم در زمینه‌ی تحقیقات و هم عملکرد، طولانی خواهد بود. هریس به عنوان کارآفرینی که خودش با مشکلات روبرو بوده، از این حقیقت که این اختلالات عمومی هستند و البته تلاش برای حل آنها ادامه دارد، خوشحال است. فریمن در انتهای صحبت‌هایش با هریس به نکته‌ی جالبی اشاره می‌کند:

اکثر مردم کارآفرینی نمی‌کنند و کسب‌وکار جدید راه‌اندازی نمی‌کنند. همه می‌دانند که کارآفرین شدن نیاز به کمی دیوانگی دارد.

 

منبع :  زومیت

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰