مطالب مفید روانشناسی

مطالب مفید روانشناسی

۱۲ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

ازدواج درمانگاه نیست

در سال‌های اخیر یکی از چهره‌های صاحب نام و نظر در موضوعات اجتماعی و از جمله ازدواج، حجت‌الاسلام و المسلمین مرادی بوده است.

وی که بیش از محافل عمومی در گعده‌های جوانی و محفل‌های خودمانی اجتماعی حضور می‌یابد، در سال‌های اخیر توانسته با نظرات متفاوت و به‌روز خود نظر بسیاری را به خود جلب کند. این روحانی از سویی در رسانه‌ها نیز به راحتی و بدون تشریفات حضور می‌یابد و تلاش می‌کند راهی برای شناساندن نظر واقعی دین به جوانان نشان دهد. آنچه در پی می‌آید، نگاهی گذرا به دیدگاه‌های حجت‌الاسلام مرادی در خصوص ازدواج و موضوعات مربوط به آن است.


چشم باز انتخاب کن!
یکی از پرسش‌های اساسی  ازدواج ، نوع نگاه‌ها به این پدیده است. در ابتدای امر باید این نکته مطرح شود که راه درست و قابل اطمینان برای رسیدن به یک ازدواج موفق و سالم چیست و چطور می‌شود به این راه دست یافت؟ انتخاب آگاهانه و دور از هیجانات، تنها راه درست و قابل اطمینان برای رسیدن به یک ازدواج موفق و زندگی عاشقانه است. اگر کسی به قصد رسیدن به ازدواج موفق و عاشقانه، از راه انتخاب آگاهانه و خردمندانه حرکت کند و خدای نکرده به هر علتی قبل یا بعد از ازدواج، متحمل رنجی شود، در پیشگاه خدا معذور و مغفور است ان شاءالله، وگرنه هم کامش تلخ شده و هم باید به خدای متعال بابت تلخ کامی‌هایش پاسخ دهد.

 
شناخت همسر زمان‌بر است
فرایند شناخت کامل همسر و هم زبانی و تفاهم با او پروسه‌ای طولانی دارد و مراحل تکمیلی آن در ایام پس از ازدواج بین ۶ ماه تا ۳ سال پس از ازدواج وتشکیل خانواده اتفاق می‌افتد. ازدواج با برخی افراد ریسک بسیار زیادی دارد و از آغاز آشنایی قابل پیش بینی است و صرف ابراز علاقه، چیزی را عوض نمی‌کند. این گونه ازدواج‌ها در تمام موارد به شکست اعم از طلاق و جدایی و سردی روابط و... منجر می‌شود. راهکار عاقلانه و مطمئن حذف انتخاب‌های نادرست است. بسیاری از طلاق‌ها قبل از انتخاب همسر قابل پیش بینی است یعنی ما می‌توانیم تشخیص دهیم این دختر و پسر اگر ازدواج کنند ازدواج موفقی ندارند. یکی از خردمندانه‌ترین راه‌ها این است که بچه‌های ما انتخاب همسر را یاد بگیرند. انتخاب درست همسر هم ملزوماتی دارد.


سبک زندگی مومنانه یا مهریه نجومی؟
سبک زندگی در تعریف ایرانی‌اش یعنی روش زندگی مومنانه. امروز نگاه و عمل جاهلانه در برخی از روش‌های زندگی ما نمود پیدا می‌کند. متأسفانه برخی از رفتارهای فردی و اجتماعی ما از روی جاهلیت است و شبیه به رفتارهای اهالی سرزمین‌های گذشته مثل قبیله قریش قبل از اسلام. درآن روزگار مردم به دارایی‌هایشان تفاخر می‌کردند، حالا نیز جنگ فخر فروشی وجود دارد. این یعنی زندگی جاهلانه. اینکه عروسی ما باشکوه‌تر باشد یا هدایایی که می‌دهیم بزرگ‌تر باشد یا مباهات به دارایی‌هایمان، همه نشان از جاهلیت ما دارد.

ازدواج درمانگاه نیست
به قصد اصلاح، درمان و یا هدایت با کسی ازدواج نکنید! و فراموش نکنید ازدواج درمانگاه نیست. چشمتان را خوب باز کنید ببینید آیا با همین خواستگارتان بدون هیچ تغییر و اصلاحی در رفتارش، عقایدش، وضع علمی و مالی‌اش می‌توانید زندگی کنید یا نه؟ و بر مبنای همین الان، کاملا واقع بینانه، تصمیم بگیرید.

 
ازدواج مددکاری نیست!
دخترم، پسرم! آیا یک دختر خوب و مومن و سربه راه، باید ازدواج کند تا قربانی شود؟! زخم روی زخم بخورد و صبوری کند؟! دخترم! تو ازدواج نمی‌کنی که قربانی شوی، زخم بخوری و منتظر زخم‌های بعدی باشی، نباید در مرحله انتخاب همسر و قبل از عقد! ترحم کنی، نباید تصمیمت این باشد که نقش پدر یا مادر را برای شوهر آینده‌ات ایفا کنی. ازدواج؛ مددکاری نیست! ازدواج؛ هدفش آرامش است؛ آرامش دو نفر! نه فدا شدن و نابودی تو برای آرامش دیگری
 
 
تفاهم کجای کار است؟
انتخاب همسر
به یک مجموعه‌ای از مهارت‌ها نیاز دارد به طور مثال فرد قبل از انتخاب همسر باید بدبین باشد. وقتی انتخاب همسر انجام شد. تعامل و تفاهم. بعداز عروسی باید کاملا خوش بینی حاکم باشد. خودخواهی برود، فداکاری جایگزین آن شود. زیرا توجه به مسائل خودم جایش قبل از ازدواج است. بچه‌ها قبل از انتخاب همسر کاملا ایثارگر هستند اما بعد از انتخاب همسر می‌پرسند پس خودم چی؟ برخی از ازدواج برداشت اشتباهی دارند مثلا پسرشان فردی شرور است می‌گویند زن می‌گیرد خوب می‌شود. ازدواج که برای خوب شدن پسر تو نیست. می‌رود ازدواج می‌کند اوضاع بد‌تر هم می‌شود. اصلا دختر مردم چه گناهی کرده است که باید تربیت بچه تو را تغییر دهد. او را باید برد پیش مشاور و روحانی مسجد.

 
دور کدام مرد‌ها را خط بکشیم؟

باید از آمارهای نگران کننده طلاق و نرخ رو به رشد آن و سایر مشکلات ازدواج نا‌امید نشویم و به جای انفعال، هر یک از ما با عزمی راسخ و همتی مضاعف به سوی تلاش و مجاهدت علمی و فرهنگی گام برداریم و به قدر وسع بکوشیم. اینکه خانواده‌ها پس انداز ۲۰ ساله‌شان را برای مخارج پسرانشان خرج می‌کنند، اشتباه است. دختر خانم‌ها باید گوشه ذهنشان این را به یاد بسپارند که هر پسری گزینه مناسب برای ازدواج نیست، حتی اگر عاشق سینه چاکتان باشد.

از سر ترحم، پُز دادن، حالگیری و یا رقابت و کِنف کردن دیگری با کسی ازدواج نکنید! متاسفانه زمینه بروز این جنس رفتارهای کودکانه در بین جوانان ما کم نیست و باید به این نکته توجه شود. نکته دیگر اینکه از سر عجز، فرار و یا با تئوری از این ستون تا اون ستون فرجی است ازدواج نکنید! دست آخر هم اینکه در امر ازدواج استخاره نکنید و به عقلتان رجوع کنید.

پیشنهاد کاربردی حجت الاسلام مرادی این است که هر کسی، در مواقع خاص و حساس زندگی خود مثلا قبل از تصمیم‌های مهم، خلوتی کند و یا با یک مشاور خردمند، انتخاب‌ها و آرزو‌هایش را بررسی و تحلیل کند. به ویژه با توجه به تاریخ تولید آن‌ها. شاید زمانی که آرزو کرده، یا تصمیم گرفته و یا انتخاب کرده، آن انتخاب، کودکانه و یا خشم گینانه و یا ناآگاهانه و... خلاصه تحت تاثیر هیجان بوده، ولی خودش می‌تواند از سر شعور و آگاهی تاریخ انقضای آن را تعیین کند چون بعضی از آرزو‌ها، هدف‌ها و انتخاب‌های تاریخ گذشته حتما خطرشان از مصرف شیر و شکلات تاریخ گذشته بیشتر است!

 
دختر و پسر در مراحل ابتدایی باید برای شناخت نکاتی را رعایت کنند. آن‌گونه که شهاب مرادی پیشنهاد می‌کند، هر دو طرف ازدواج باید هیجاناتشان را بشناسند که نمی‌شناسند. باید روش مدیریت هیجاناتشان را بلد باشند که بلد نیستند. بزرگ‌تر‌هایشان نیز بلد نیستند. جوان‌ها قبل و بعد از ازدواج باید مهارت‌های یک زندگی سالم را یاد بگیرند. البته بخشی از این موضوع مربوط به نظام آموزشی است اما بسیار پیش آمده دختری با پسری حرف می‌زند. احساس می‌کند رفتار پسر با او آمیخته با عفاف و حیا نیست. ناراحت می‌شود، می‌ترسد کسی آن‌ها را ببیند. همین حس و استرس سبب می‌شود ضربان قلبش تند بزند و یا خجالت بکشد که نکند دیگران از این نگاه و حرف من دچار برداشت اشتباه شوند. این تند زدن ضربان قلب به عشق تعبیر می‌شود.

 
منبع
بیوته :

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حقایق اتاق درمان که قبل از ملاقات با مشاور باید بدانید

حقایق اتاق درمان که قبل از ملاقات با مشاور باید بدانید

اتاق درمان و رفتار درمانگر برای مراجعین به مشاوره و روان درمانی بسیار مهم است و باعث می شود این افراد احساس و صحبت هایشان را با حس امنیت و راحتی به درمانگر بیان کنند.
وقتی شخصی برای روان درمانی یا مشاوره مراجعه می کند اتاق درمان نخستین جایی است که باید شخص در آن حاضر شود تا بتواند با درمانگر یا
مشاور خود ملاقات کند. داشتن حس خوب به اتاق درمان در روند مشاوره و روان درمانی لازم است و این حس خوب می تواند از نوع احساس امنیت و راحتی باشد.

فضای اتاق درمان،چیدمان این اتاق و خود درمانگر میتوانند در ایجاد این حس خوب در مراجع سهیم باشند.مراجع باید بتواند بدون اینکه احساس کند قضاوت می شود،در کمال احساس امنیت تمام حرفها و احساساتش را با درمانگر در میان بگذارد و این امکان پذیر نیست مگر اینکه درمانگر نیز به نوبه خود بتواند ارتباط همدلانه و راحتی در محدوده مقررات درمان با مراجع برقرارکند.

شرایط برگزار کردن جلسات درمان مفید و روش برخورد درمانگر با مراجع و شیوه درمان و مشاوره
جلسات و تمام صحبتهای مراجع محرمانه باشند و هیچ اطلاعاتی به بیرون اتاق درمان و نزد شخص دیگری فاش نشود.
قضاوت وجود نداشته باشد و
درمانگر بر اساس صحبتهای مراجع او را قضاوت نکند.
درمانگر با مراجع همدلی داشته باشد،یعنی قضایا را از دید مراجع میبیند و می تواند شرایط و هیجانات او را کاملا درک کند.
صبورانه به تمام حرفهای مراجع گوش کند و فقط مواقعی که صحبتهای مراجع به درازا کشید و از بحث اصلی منحرف شد یا شنیدن آن حرفها به درد درمان نخورد بصورت دلنشینی به سمت صحبتهای ضروری تر هدایت شود.
در صورتیکه درمانگر تخصصی در مسأله مراجع نداشت یا در درمان او به بن بست می رسد مراجع را به درمانگر شایسته دیگری ارجاع دهد.
درمانگر رابطه درمانی خود را با مراجع حفظ کند و از برقراری ارتباط عاطفی یا دوستی با مراجع امتناع کند.

اتاق درمان برای مشاوره چگونه است؟
اتاق درمان جایی است که مراجع می آید تا در آنجا در کمال امنیت تمام حرفها،باورها،هیجانات،ناکامی ها و آرزوهایش را بدون حس قضاوت شدن بیان کند.
گوش شنوا می خواهد،درمانگر صبوری را می خواهد که بدون آنکه سخنان مهمش را قطع کند به تمامی حرفهایش گوش کند.
می خواهد نصیحت نشنود،مقایسه نشود،برچسب نخورد،دردش نادیده نگرفته نشود،تحقیر نشود و حس کند آنجا دیگر می تواند بدون هیچ ترسی خودش باشد،
مکانیسم های دفاعی او بعد از شناسایی شدن تعطیل شود،نقابش را از چهره بردارد و با تمامی ترس هایش روبرو شود.
اتاق درمان جایی است که مراجع می تواند خودش باشد.

رفتار روان درمانگر با مراجع در اتاق درمان
روان درمانگر معجزه گر نیست،او چوب سحرآمیز در دست ندارد و قرار نیست کاری کند که معجزه ای در زندگی مراجع اتفاق بیفتد.
او قرار نیست برای مراجع و زندگیش تعیین تکلیف کند و به جای مراجع تصمیم بگیرد و برایش مسیر زندگی را تعیین کند.
روان درمانگر و مشاور قرار است کنار مراجع باشد و به مراجع کمک کند تا او بتواند مسیرهای موجود را بهتر و با دقت بیشتری ببیند،نقش خود را در ایجاد مشکلاتش پیدا کند و بپذیرد،خودش را بهتر بشناسد،به توانمندیهای خود آگاه شود،هدف نهایی و درست خود را بشناسد و با انتخاب بهترین مسیر و با تلاش،پشتکار ،یادگیری مهارتها و آگاهی بیشتر،راحتتر و با انگیزه و توان بیشتری به سمت حل کردن مسائل،بهبود هیجانات،آرامش بیشتر،پیشرفت و حال خوب حرکت کند.
در همه مسائل تصمیم گیری نهایی با خود مراجع است و مسئولیت این تصمیم گیری با خود او است.هیچ کس به اندازه خود مراجع شایستگی و کفایت تصمیم گیری برای زندگیش را ندارد.
 در اتاق درمان حرفهای مراجع خوب شنیده میشود،مراجع می تواند به راحتی و بدون ترس از فاش شدن اسرارش و بدون ترس از مورد قضاون قرار گرقتن تمامی افکار،هیجانات،باورها و افکارش را با درمانگر خود مطرح کند.
گاهی بعضی از مراجعان در گرفتن تصمیم درست و قطعی در مورد کاری تردید دارند و نمی دانند باید چه کار کنند،آنها انتظار دارند که درمانگرشان برایشان تصمیم بگیرد و آنها را از این بلاتکلیفی و تردید نجات دهد.
آنها به این امید در جلسات
مشاوره و روان درمانی حاضر می شوند که درمانگر به جایشان تصمیم بگیرد و مسیر درست را برایشان انتخاب کند.
یک درمانگر حرفه ای و اخلاقی باید برای مراجع توضیح دهد که نمی تواند جای او تصمیم بگیرد،در جایگاه تصمیم گیری برای او نیست و هیچ کس به جز خود مراجع توان تصمیم درست و کارآمد را برای او ندارد.تصمیم گیری نهایی به عهده خود
مراجع است و مسئولیت این تصمیم گیری هم به عهده اوست،درمانگر فقط می تواند در تحلیل مسائل مراجع و شناسایی راههای موجود و مزایا و معایب احتمالی هر راه به مراجع کمک کند.
او می تواند به مراجع کمک کند که خودش را بهتر بشناسد،ولی در نهایت این مراجع است که باید برای خودش و زندگیش تصمیم نهایی بگیرد و مسئولیتش را بپذیرد.

منبع : نمناک

 

 


موافقین ۰ مخالفین ۰

بهترین سن ازدواج چگونه محاسبه می شود؟

یکی از بحث‌های داغی که این روزها نقل بعضی از محافل شده و نسبت به آن اظهارنظرهای متفاوتی می‌شود، محدوده سنی ازدواج جوانان است. این سن برای دخترها 16 تا 18 سال و برای پسرها 19 تا 21 سال ذکر می‌شود...
در حالی که از دیدگاه
روان‌شناسی ، ازدواج کردن در سنین یاد شده قابل‌تامل است. برای بررسی این موضوع و نقد اینکه آیا نوجوانان در این سنین قادر به اداره یک زنگی مستقل هستند یا خیر نظرات دکتر سیدعلی احمدی ابهری، روان‌پزشک و استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران را جویا شده‌ایم که می‌خوانید.

 

سوال: آقای دکتر! آیا تنها با رسیدن به بلوغ جسمانی، می‌توان از عوامل دیگری که در شروع یک زندگی مشترک نقش دارند چشم‌پوشی کرد؟
از نظر ما سن ازدواج باید مبتنی بر سه اصل بلوغ جسمانی، بلوغ روانی و بلوغ اجتماعی باشد. منظور از بلوغ جسمانی دوران توانمندی فرد از نظر تولید مثل است که برای دختران از حدود سنین 12 تا 14 سالگی و در پسران از حدود 14 تا 16 سالگی شروع می‌شود. بلوغ روانی، عنوانی است که روان‌پزشکان از آن تحت عنوان رشد شخصیت نام می‌برند. از لحاظ حقوقی نیز بلوغ روانی با عنوان رشد شناخته می‌شود. اما اختلافی که ما با حقوقدانان در این زمینه داریم این است که حقوقدان‌ها به حداقل کفایت می‌کنند و معتقدند فقط کافی است فرد توان تشخیص مصالح خود را داشته باشد ولی عقیده روان‌پزشکان و اصولا مکاتب روان‌شناختی بر این است که فرد باید از لحاظ شخصیتی، توانمندی، پختگی و رشد به مرحله‌ای برسد که نه تنها نسبت به خود شناخت کافی پیدا کند و بتواند مصالح خود را تشخیص بدهد بلکه نسبت به فردی که در نظر دارد با او ازدواج کند نیز شناخت کافی به‌دست آورد.


سوال: و منظور از بلوغ اجتماعی چیست؟
بلوغ اجتماعی به معنی توانمندی لازم برای اداره امور خانواده،
همسر و فرزندان است. این امر، مستلزم برآورده‌شدن نیازهای اقتصادی، بهداشتی،‌ علمی، آموزشی و... برای گذراندن زندگی است تا فرد بتواند با آن، مسکن و حداقل نیازهای خانواده را تامین کند.

 

سوال: خصوصیاتی که ذکر کردید معمولا در چه سنی به‌دست می‌آید؟
بستگی به فرد دارد. یک فرد ممکن است در سن 20 سالگی زمینه‌های فوق را یکجا و کامل پیدا کند. در حالی که فردی دیگر در سنین بالاتر هم نتواند به آنها دست یابد. در مورد خانم‌ها هم به همین شکل است. یک دختر جوان ممکن است در سن 14 تا 15 سالگی به رشد کامل جسمانی رسیده باشد اما رشد روانی و شخصیتی او کامل نشده و توانایی ایجاد یک رابطه درست با همسر، فرزند، اطرافیان خود و از جمله خانواده جدیدی که با او پیوند می‌خورد یعنی خانواده شوهر را نداشته باشد. در این صورت تبعات آن نه تنها به فرد و خانواده بلکه به جامعه هم کشیده می‌شود. جامعه‌ای که نیازمند افراد فعال، آگاه، پخته و توانمند است. بنابراین ما فقط سن را ملاک اولیه و اصلی برای تشکیل خانواده یا ازدواج قرار نمی‌دهیم.

البته به این نکته هم باید اشاره کنم که خرده‌گیری و سخت‌گیری و اینکه افراد فکر کنند ابتدا باید همه امکانات را فراهم و تمام دوره‌های تحصیل را طی کنند، شغل پردرآمدی داشته باشند و بعد ازدواج کنند را تایید نمی‌کنیم. صحبت ما در مورد حداقل‌هاست. اگر فرد بتواند به توانمندی‌های شخصیتی، اجتماعی، اقتصادی و... برسد، می‌تواند ازدواج کند که این اتفاق می‌تواند در شروع دهه سوم زندگی باشد که بسیار هم مطلوب است. البته گاهی ممکن است افراد در همان زمان هم آمادگی لازم برای ازدواج را پیدا نکنند و انجام این کار مهم به سنین و سال‌های بعدی موکول شود.

 

سوال: آیا جوانان کشور ما این قابلیت را دارند که در سنین ذکر شده به این حد از بلوغ روانی و اجتماعی برسند؟
ممکن است برای تعداد کمی از افراد این اتفاق بیفتد اما طبیعتا این امر برای اکثریت افراد جامعه محقق نمی‌شود. البته این تعداد کم نیز وابسته به خانواده‌شان هستند. خانواده این افراد، معمولا خانواده‌ای تحصیلکرده و هوشمند هستند، خانواده‌هایی که ازدواج‌‌والدین بر پایه اصول و ازدواج و انتخاب‌شان برنامه‌ریزی شده است و مسیر رشد درستی را برای فرزندان‌شان فراهم کرده‌اند.

 

سوال: پس با توجه به گفته‌های شما، رسیدن به این حد از بلوغ در شهر و روستا و با توجه به سطح تحصیلات، فرهنگ و سایر شرایط محیطی در افراد متفاوت است؟
بله دقیقا. برای هر فرد، هر خانواده و هر اجتماع کوچک و بزرگ این مساله متفاوت است. اما به هر حال ما یک حداقل‌هایی را نیاز داریم. علت تاکید بر انجام
مشاوره قبل از ازدواج نیز همین است که ما ببینیم دو نفری که می‌خواهند ازدواج کنند به بلوغ روانی و اجتماعی رسیده‌اند یا خیر.

 

سوال: بهتر است تفاوت سنی زوجین چقدر باشد؟
ما اختلاف سنی 5 سال را مطلوب می‌دانیم. در این صورت می‌توانیم بگوییم که زمینه‌ها به عنوان قدم اول یعنی حداقل اختلاف سن شروع می‌شود. اگر مبنا را فقط سن در نظر بگیریم، می‌توانیم بگوییم حداقل سن ازدواج در دختران 18 سال و در پسران 5 سال بیشتر یعنی 23 سال است البته با حداقل توانمندی‌ها، مهارت‌ها، حرفه و تحصیلات.

 

اگر خانمی از همسرش بزرگ‌تر بود چطور؟
این مساله هم اگر به‌صورت موردی در جامعه وجود داشته باشد و همراه با مشاوره‌ های لازم،
شناخت فردی و شناخت نسبت به فرد مقابل باشد، مشکلی نیست و می‌توان آن را پذیرفت اما به عنوان یک قانون عام مورد تایید نیست.


سوال: همیشه بحث بر سر فاصله سنی زوجین است و کمتر در مورد
فاصله سنی والدین با فرزندانشان اظهارنظر می‌شود. نظر شما در این رابطه چیست؟
ازدواج کردن به مفهوم این نیست که بلافاصله زوجین بچه‌دار شوند. البته اگر زوج سن بالاتری داشته و پختگی و تجربه داشته باشند، چنانچه بلافاصله بعد از ازدواج بچه‌دار شوند، مشکل چندانی نخواهند داشت. اما جوانانی که با حداقل سنینی که صحبت کردیم ازدواج می‌کنند نباید برای بچه‌دار شدن عجله کنند. شروع زندگی به معنای افزایش تعداد افراد خانواده نیست. شروع زندگی مستلزم زمان‌هایی است که زندگی مشترک برای یک زوج بسیار جوان‌ معنادار شود و اصطلاحا جا بیفتد. بنابراین پاسخ به این سوال که یک دامنه وسیعی را شامل می‌شود، خیلی آسان نیست. اگر ازدواج در دهه سوم زندگی که مطلوب‌ترین زمان برای ازدواج است صورت بگیرد و در این سنین زوج صاحب فرزند شوند فاصله مناسبی بین آنها و فرزندان‌شان ایجاد می‌شود. به عنوان نمونه برای یک مرد 30 ساله و یک زن 25 ساله بچه‌دار شدن بسیار مناسب است. اما برای زوجی که در 23 سالگی و 18 سالگی هستند زود است و باید ابتدا تجربه کسب کنند و بعد صاحب فرزند شوند.

منبع : بیوته

 


موافقین ۰ مخالفین ۰

دانستنی های جالب در مورد مسائل روانشناسی

دانستنی های جالب در مورد مسائل روانشناسی


مسائل
روانشناسی نکات جالبی دارد که دانستن آنها خالی از لطف نیست و در زندگی می تواند به ما کمک کند.
در جهان صنعتی امروز، تقریباً هیچ فعالیت و حرفه ای یافت نمی شود که به درک و اندیشهٔ انسانی وابسته نباشد؛ در نتیجه روانشناسی با زندگی انسان مدرن پیوندی نا گسستنی ایجاد کرده است. و کسب اطلاعات هرچه بیشتر راجع به مسائل در این زمینه میتواند بسیار مفید واقع شود.

دانستنی های جالب روانشناسی:


1ـ اگر شما اهدافتان را برای دیگران بیان کنید احتمال کمتری وجود دارد که به آنها دست پیدا کنید چرا که با این کار انگیزه ی خود را از دست میدهید.


2ـ تاکنون 400 فوبیای مختلف توسط روانشناسان شناسایی شده است.


3ـ وقتی یک آهنگ مورد علاقه ی شماست به این دلیل است که مرتبط با یک رویداد عاطفی در زندگی شما است.


4ـ نوع موزیکی که گوش میدهید بر درک شما از دنیای اطراف تاثیر گذار است.


5ـ بر اساس یک مطالعه پول خرج کردن برای دیگران باعث خوشحالی بیشتری در مقایسه با پول خرج کردن برای خودتان میشود.


6ـ کلید شادی این است که پولتان را صرف تجربه کنید نه مال و اموال.


7ـ بر طبق یک مطالعه ی صورت گرفته ی جدید، فوبیاها ممکن است از طریق
DNA به نسل های بعد افراد منتقل شوند.


8ـ 270 دانشمند دوباره 100 بررسی ای که در مجلات روانشناسی برتر 2008 انجام شده بود را انجام دادند و فقط نیمی از آنها نتایجی مشابه نتایج قبلی را نشان دادند.


9ـ یک
اختلال روانی نادر وجود دارد که در آن افراد فکر میکنند مرده اند یا وجود ندارند.


10ـ محققان در حال بحث راجع به اضافه کردن اعتیاد به اینترنت به لیست اختلالات روانی هستند.( بعدم لابد هممون معتاد حساب میشیم!!)


11ـ یک ژنی وجود دارد که میتواند باعث شود اکثر اوقات منفی گرا باشید.


12ـ روانشناسان ترول ها را بررسی کردند و متوجه شدند که آنها خودشیفته، روانی و سادیسمی هستند!


13ـ
سندروم ترومن یک اختلال روانی است که در آن بیمار معتقد است که در یک برنامه ی تلویزیونی زندگی میکند.


14ـ 68٪ مردم مبتلا به سندروم ویبره ی فانتوم هستند، یعنی وقتی گوشی آنها روی ویبره نیست حس ویبره دارند.


15ـ سندروم پاریس یک
اختلال روانشناسی است که معمولا هم متوجه ژاپنی ها میشود وموقعی اتفاق میوفتد که به پاریس میروند و میبینند آن طوری که انتظار داشتند نیست.


16ـ به طور میانگین دانش آموزان دبیرستانی همان میزان
اضطرابی را تجربه میکنند که بیماران روانی در سال 19500 تجربه میکردند.


17ـ اعمال مذهبی مثل دعا کردن باعث کمتر شدن سطح پریشانی روانی میشود.


18ـ هیچ شخص نابینایی تابحال به اسکیزوفرنی مبتلا نشده است.

19ـ Anorexia ( بی اشتهایی بر اثر اختلالات روانی) دارای بالاترین میزان مرگ ومیر نسبت به هرگونه اختلال روانی دیگر است. 5 تا 200 درصد مبتلایان به آن جان سالم به در نمیبرند.


20ـ به نظر می آید که صئاهای توهمی توسط فرهنگ های محلی شکل میگیرد. مثلا این صداها در آمریکا بسیار خشن و تهدید آمیز هستند در حالیکه درهند و آفریقا صداها ملایم و لطیف هستند.


21ـ تحقیقات بر روی کمدین ها و افراد بامزه نشان میدهد که آنها دارای میانگین سطح استرس بالاتری نسبت به دیگران هستند.


22ـ افسردگی حاد با افزایش روند پیری سلول ها میتواند باعث پیری بیولوژیکی زودترس تر شود.


23ـ گریه کردن باعث میشود احساس بهتری پیدا کنید، استرس را کاهش میدهد و به سلامت بدن کمک میکند.


24ـ قدردانی میتواند باعث افزایش ترشح دوپامین و سروتونین شود، درست مثل داروهای ضد افسردگی.


25ـ 82٪ مردم اگر سگشان همراهشان باشد در هنگام نزدیک شدن به افراد جذاب احساس اعتماد بنفس بیشتری دارند.


26ـ زندگی در کنار دریا یا رودخانه باعث میشود آرام تر، شادتر و خلاق تر بشوید.


27ـ بیشتر از یک سوم اروپایی ها دارای یک اختلال سلامت روانی هستند.


28ـ بیشتر راننده ها فکر میکنند که از بقیه ی راننده ها چیره دست تر هستند.


29ـ افرادی که بیشتر قسم میخورند صادق ترند.


30ـ تجربه ی چیزهای جدید حس درونی ما از گذر زمان را آهسته تر میکند یعنی در واقع زمان برایمان زودتر میگذرد.


منبع : نمناک

 

موافقین ۰ مخالفین ۰

اگر می خواهید شادتر زندگی کنید به این چیزها اهمیتی ندهید

اگر می خواهید شادتر زندگی کنید به این چیزها اهمیتی ندهید

آکاایران: می گویند بی خیالی مایه ی آرامش است. گاهی برخی از ما چنان همه چیز را جدی می گیریم که انگار می خواهیم بار همه ی دنیا را به دوش بکشیم؛ اما در پایان به جای اینکه دنیای بهتری بسازیم، تنها اضطراب و نگرانی به جان خریده ایم! اگر می خواهید آرامش داشته باشید و شاد باشید باید کمی ساده بگیرید، بی خیالی را تمرین کنید و البته به برخی چیزها فکر نکنید. رهایی از دغدغه های ذهنی که کمکی به بهبود کارها و شرایط نمی کنند، در سبک کردن فشار ذهنی نقش مهمی دارد. همراه ما باشید، در این مطلب به شما می گوییم برای شادتر بودن به چه چیزهایی نباید اهمیت بدهید.

۱. آنچه دیگران فکر می کنند

مهم نیست دیوانه به چشم بیایید، کاری را که باید انجام دهید، انجام دهید و اینکه «مردم چی می گن؟» را دور بریزید و اهمیت ندادن به حرف مردم را یاد بگیرید. این زندگی شماست، انتخاب های شما، تصمیم های شما. مردم از قضاوت کردن و نظر دادن لذت می برند، شما چرا باید به این موضوع اهمیت بدهید؟ شما خودتان می دانید که هستید و چه می کنید؛ اگر دیگران فکر می کنند افکار و حرف هایشان تعریف هویت شماست، بگذارید به حال خودشان باشند. اگر خیلی به آنچه دیگران فکر می کنند و می گویند اهمیت بدهید باید برای آنها زندگی کنید نه برای خودتان.
همه ی آدم ها اشتباه می کنند. زندگی فاقد اشتباه ممکن نیست، پس به خودتان سخت نگیرید. بپذیرید که اشتباه کردن بخشی از طبیعت انسان است. خودتان را از فرصت های دوباره محروم نکنید. یاد بگیرید خودتان را ببخشید.


۳. شکست

این واژه ی «ترسناک» نباید همیشه ترس به دل تان بیندازد. برخورد با شکست بستگی به نوع نگرش تان دارد. اگر شکست را نشانه ی ناشایستگی و کامل نبودن بدانید، همیشه احساس بیچارگی می کنید. معنای واقعی شکست دست برداشتن از تلاش است. اگر دست از تلاش برنداشتید پس شکست نخورده اید. شکست را ابزاری برای یادگیری بدانید؛ یک فرایند آزمون و خطا. شکست دوست شماست، تا خودتان اجازه ندهید مشکل ساز نخواهد بود.


۴. نداشته ها

انسان به طور طبیعی کمبود را نقص می داند، اما چنین باوری نسبت به فراوانی ندارد؛ این مانعی برای بی خیالی و ساده گیری است. ما با تمرکز بر نداشته هایمان، احساس کمبود می کنیم. خُب این چه فایده ای دارد؟ خوب است که به نکته های مثبت داشته هایتان و نکته های منفی نداشته هایتان فکر کنید. چرا فکر کردن به نداشته هایتان باید مایه ی عذاب تان شود؟ این طرز تفکر هیچ کمکی به بهره وری و کارایی شما نمی کند. فهرستی از چیزهایی که در زندگی برای تان ارزشمند هستند تهیه کنید. همیشه عده ای از شما داراترند و عده ای از شما ندارتر. باور کنید آنچه دارید کافی است.


۵. شایدها

ما خودمان را با فکر و خیال بیش ازاندازه درباره ی آینده دیوانه می کنیم! کسی از آینده خبر ندارد. خودتان را با نگرانی درباره ی چیزهایی که رخ دادن شان معلوم نیست، رنج ندهید. به خودتان یادآوری کنید که این نوع اضطراب، نیرویتان را هدر می دهد و شما را از مسیر اهداف تان منحرف می کند. مخاطره ها را درنظر بگیرید؛ اگر اکنون می توانید اقدامی برای مقابله با آنها انجام دهید، پس اقدام کنید. اگر نه، ذهن تان را به چیز دیگری مشغول و نگرانی تان را دفن کنید.
وقتی باور داشته باشید شادی تان در گرو رخداد ویژه ای است، درحال انتظار برای آن رخداد، شادی را از خودتان می گیرید. لحظه های زندگی را هدر ندهید؛ دم را غنیمت بشمارید و کمتر به آنچه در آینده مایه ی شادی تان می شود، فکر کنید. تصمیم بگیرید که همین حالا شاد باشید! مقصد مایه ی خوشحالی نیست، سفر و مسیر آن مهم است.

۶. «وقتی … شد، خوشحال می شم»


وقتی باور داشته باشید شادی تان در گرو رخداد ویژه ای است، درحال انتظار برای آن رخداد، شادی را از خودتان می گیرید. لحظه های زندگی را هدر ندهید؛ دم را غنیمت بشمارید و کمتر به آنچه در آینده مایه ی شادی تان می شود، فکر کنید. تصمیم بگیرید که همین حالا شاد باشید! مقصد مایه ی خوشحالی نیست، سفر و مسیر آن مهم است.

۷. افسوس ها

افسوس های ما بخشی از زندگی مان هستند. گذشته را نمی توانید تغییر دهید، اما می توانید از آن درس بگیرید. اگر از گذشته تان درس گرفتید، دیگر اشتباه تان را تکرار نکنید و مسیر دیگری را امتحان کنید. بپذیرید آنچه در گذشته ازدست داده اید، هزینه ای است که برای آزمون و خطا و تجربه کردن پرداخته اید. شاید فاقد آنها به اینجا نمی رسیدید.


۸. ترس از ردشدن

خیلی از ما چنان از رد شدن و پذیرفته نشدن می ترسیم که هیچ تلاشی برای بیرون آمدن از دایره ی امن مان نمی کنیم. دل را به دریا بزنید و از ناراحت شدن و دل شکستگی نترسید. هرچه از ترس تان فرار کنید، بزرگ تر می شود. شما باید توانایی ابراز احساسات خود را داشته باشید و با پیامدهای آن کنار بیایید. این چنین است که بر ترس از ردشدن غلبه می کنید و بی پرواتر می شوید. حتی اگر به نتیجه ی موردانتظارتان نرسیدید، خیلی زود می فهمید اوضاع به آن بدی که فکرش را می کردید نیست و می توانید با آن کنار بیایید. پوست تان را کلف کنید، جسور باشید و زندگی را مانند یک ماجراجویی شگفت انگیز ببینید.


۹. فشار جامعه

«لاغر شوید، دلپذیر باشید، ثروت تان را به نمایش بگذارید تا دوست تان دارا باشند.» چه مزخرفاتی! اگر خودتان را همان طور که هستید بپذیرید و دوست داشته باشید، دیگر لازم نیست خودتان را به دیگران ثابت کنید. تحت تأثیر تصویر رسانه ها از آدم موفق و دوست داشتنی قرار نگیرید. بیشتر این تصویرها توخالی اند و تنها باعث می شوند فکر کنیم همه ی آدم ها باید کامل و بی نقص باشند. همه ی ما از تماشای تصویر آدم های دلپذیر و بی نقص خوش مان می آید، اما فراموش نکنید بیشتر این تصویرها روتوش شده اند و طبیعی نیستند. به خودتان با همه ی بدی ها و عیب هایتان عشق بورزید. رهایی حقیقی این است که خودمان را همان طور که هستیم بپذیریم.


۱۰. به اندازه ی کافی خوب بودن

ما خیلی ساده باور می کنیم که به اندازه ی کافی شایستگی نداریم. ما در دنیایی رقابتی زندگی می کنیم. خوب است که به دنبال رشد و پیشرفت باشیم. اما وقتی پیوسته به خودمان تشر بزنیم که به اندازه ی کافی خوب نیستیم، دیگر تأثیر مثبتی ندارد. این طرز تفکر به هیچ وجه خوب نیست. چه معیاری برای تعیین اندازه ی شایستگی وجود دارد؟ کافی است از خودتان، جایی که هستید و پیشرفت هایتان راضی باشید؛ همین مهم است.

ما نگرانی های بی مورد زیادی داریم و دغدغه های ذهنی بیهوده برای خودمان می سازیم. این ۱۰ مورد را به سرعت از فهرست نگرانی هایتان خط بزنید. با این کار کمی سبک تر، رهاتر و شادتر می شوید.
 

منبع:  آکا ایران

موافقین ۰ مخالفین ۰

ده راهکار برای مثبت اندیشی

آیا برایتان پیش آمده است که دچار نگرانی‌های بیهوده و بی مورد و دائمی شوید و منفی بافی کنید؟ در این مقاله چند راه کار ساده و کارا به شما معرفی خواهیم کرد.
  
مثبت اندیشی
گفته"آن گونه که ما واقعیت‌ها را درک می‌کنیم همان گونه هم واقعیت‌ها را می‌سازیم" کاملا صحیح است. واقعیت به خودی خود نه منفی و نه مثبت است. به این معنا که هرچه بیشتر مثبت اندیش باشیم، واقعیت نیز مثبت‌تر خواهد بود و این گونه است که معجزه‌ای رخ خواهد داد و سرنوشت  گونه ای دیگر خواهد شد. با چنین رویکردی قطعاً سود خواهید برد. به دوستان موفق اطراف خود نگاهی بیندازید همهٔ آنان، رویکردی مثبت داشته‌اند و موفق شده‌اند. اگر شروع کنید و مانند یک برنده فکر کنید، یکی از آن‌ها خواهید شد. البته در ابتدای شروع این چنین تفکری، فریب انگیز به نظر می‌رسد، خصوصاً اگر شما در طول زندگی خود همواره منفی گرا بوده‌اید و کمتر مثبت می‌اندیشیده‌اید اما، نگران نباشید؛ برای آغاز فقط لازم است باور کنید که می‌توانید مثبت اندیش شوید و این رخ خواهد داد. حال ده راه کار زیر را مشاهده و عمل کنید تا حالت منفی گرایی را به مثبت اندیشی تبدیل کرده و این عادت خوب را در وجود خود به وجود بیاورید.  

با افراد مثبت اندیش بگردید

اولین چیزی که نیاز دارید این است که دوستان و اطرافیان خود را تغییر دهید. اگر با افراد منفی باف همراه هستید به خاطر داشته باشید که منفی بافی مانند عفونت و مسری است. پس یکی از نکات مهم در مثبت اندیش شدن این است که افراد مثبت اندیش را بیابیم و ببینید که آن‌ها همواره لبخند به لب دارند و می‌توانند به دل‌ها راه یابند. 

اتخاذ گفته‌های مثبت

آیا این افکار مثبت اثرگذارند؟ قطعاً این گونه است. اگر ما باوری را بارها و بارها در وجودمان تکرار کنیم، هر روز و هر آن، ذهن ناخودآگاه ما نیز آن را جذب خواهد کرد و مغز ما نیز مطابق همان مورد عمل خواهد کرد. در واقع مغز ما، آن را همانند یک قانون در نظر خواهد گرفت و همان را اجرا خواهد کرد. برای نمونه، اگر شما مرتب با خودتان تکرار کنید که "من انسان با اعتماد به نفسی هستم که هر چه را در ذهنم داشته باشم همان را انجام خواهم داد"، مغز شما هم به تدریج آن را باور خواهد کرد. مغزهای ما، به طور شگفت انگیزی سیستم قوی دارد اما به راحتی نیز  قابلیت فریب خوردن را نیز دارند. پس اگر مورد مثبتی را بارها و بارها در طول روز تکرار کنید به تدریج آن را باور خواهید کرد و بخشی از شخصیت شما خواهد شد. 

اخبار مثبت را در رسانه‌های جمعی دنبال کنید

ما همانند افرادی خواهیم شد که همراه ما هستند. از آنجایی که ما زمان زیادی از عمر خود را در شبکه‌های مجازی اجتماعی می‌گذرانیم، به این معناست که ریسک و احتمال اینکه طرز فکرمان نیز همان رویکرد رسانه‌ای را جذب کرده و مطابق همان عمل کند بسیار زیاد است. بیایید با این مسئله مواجه شویم؛ همهٔ ما در گروه‌ها و کانال‌هایی عضو هستیم که رویکرد منفی بافی دارند. هرچه بیشتر مطالب منفی بخوانیم و ببینیم، منفی باف تر خواهیم شد. پس نکته مهم اینکه افراد مثبت اندیش را در اطراف خود تشخیص داده و با آن‌ها همنیشینی کنیم. حتی در رسانه‌های اجتماعی مجازی نیز همین مسئله را رعایت کنیم. از بلاک کردن افراد منفی باف اصلاً هراس به خود راه ندهید. این زندگی شماست و نیازی نیست از رویکرد اشتباه دیگران که بر شما اثر می‌گذارد بهراسید. 

به جهان عشق بدهید

هرچه بیشتر به جهان عشق بورزید، عشق بیشتری به شما بازخواهد گشت. تنفر نیز دقیقاً به همین شکل است. اگر نفرت را به جهان ببخشیم، باز هم آن را دریافت خواهیم کرد. پس شاکر و مهربان و مثبت باشیم. به افراد بی خانمان کمک کنیم، به افراد نیازمندِ کمک در وسایل عمومی یاری برسانیم. از حس تشکر آن‌ها را جذب کرده و از آن استفاده کنید. باز زبان شکرگزاری سخن بگوییم.

قدردان باشید

در زندگی ما با همهٔ سختی‌ها و کمبودها، نکته‌ها و نعمت‌های بسیاری وجود دارد که شایسته تشکر و تقدیر است. هر صبح، به خودتان پنج دقیقه فرصت بدهید و این نعمت‌ها را به ذهن بیاورید و به خاطر وجود آن‌ها خداوند را شکر کنید. 

به این فکر کنید که چه راه طولانی را طی کرده‌اید

بسیاری از ما بر آیندهٔ خود متمرکز شده‌ایم و اینکه چه آرزویی را دنبال می‌کنیم؛ این گونه است که ما مسیری را که در حال طی کردن آن هستیم کاملاً فراموش کرده‌ایم و از این سفر لذت نمی‌بریم. گامی به عقب برگردید و ثانیه‌ای به این فکر کنید، که چگونه به این جا رسیده‌اید و چه مسیری را طی کرده‌اید. شما قهرمان زندگی خود بوده‌اید؛ زندگی شما پر از موفقیت‌های کوچک است پس به خودتان اجازه ندهید که این شادی از شما گرفته شود. 

همه ما به چیزی نیاز داریم که انتظار رخ دادن آن را داشته باشیم

همهٔ ما به چیزی نیاز داریم که دنبالش بگردیم. اگر تنها چیزی که داریم این باشد که روز دیگری را پشت سر بگذرانیم و کار خاصی را انجام ندهیم و فردای ما هیچ برتری بر امروز ما نداشته باشد، بی فایده خواهد بود. پس برای خود دفترچه برنامه ریزی تهیه کرده و اهداف خود را در آن یادداشت کنید. حتی اهداف کوچک خود را در آن بنویسید و پس از رسیدن به آن‌ها، تلاش و مثبت اندیشی خود را ارج بنهید و به خود آفرین بگویید. 

یاد بگیرید که نگران نشوید

این گفتهٔ چرچیل را شنیده‌اید که می‌گوید: «ما نیمی از عمر خود را در نگرانی برای باقی عمر خود می‌گذرانیم». زمانی که نگرانی به سراغ شما می‌آید به خودتان بگویید که منطقی باشید. سپس به این گفته فکر کنید و از خود بپرسید که آنچه را در گذشته نگرانی آن را داشته‌اید چقدر تحقق یافته است؟ به جای این افکار بیهوده، به چیزهایی فکر کنید که رخ خواهد داد. 

از موقعیت‌ها نکات مثبت را بیرون بکشید

شنیده‌اید می‌گویند چیزهای بد برای افراد خوب رخ می‌دهد؟ نظر شما چیست؟ اگرچه مثبت اندیشان چیزهای بد را بد نمی‌پندارند! بلکه آنان، هر چیزی را به‌صورت حادثه‌ای می‌بینند که نیاز داریم به آن‌ها واکنش نشان دهیم. به یاد داشته باشید که درک و فکر شما، همه‌چیز است و این‌که چه عکس العملی داشته باشیم نشان می دهد که ما مثبت اندیش هستیم یا خیر. 

هنگامی‌که برای افراد منفی‌باف، حادثهٔ ناگواری رخ می‌دهد، آن‌ها نقش قربانی را به خود می‌گیرند و همین نقش را بازی می‌کنند و معمولاً می‌گویند:«چرا همیشه برای من این اتفاق می‌افتد؟» اما همین حوادث ناگوار برای افراد مثبت اندیش هم می‌افتد و افتاده است. اگرچه رویکرد افراد مثبت اندیش به گونهٔ دیگری است و آن‌ها حوادث را با عینک دیگری می‌بینند و تعریف می‌کنند و سعی می‌کنند از هر حادثه‌ای نکات مثبت آن را در نظر بگیرند. مثلاً فرض کنید که راست‌دست هستید و دست راست شما در بازی تنیس آسیب‌دیده است و مجبورید به توصیهٔ دکتر عمل کرده و دو هفتهٔ آینده را حداقل با دست راست خود بازی نکنید. راه‌کار فرد مثبت اندیش این است که یک تجربهٔ جدید را شروع کرده و دو هفته با دست چپ خود بازی را امتحان کند. اگر اینترنت قطع‌شده و تمام‌روز را بیکار هستید سعی کنید از سایر ابزارهای ارتباطی برای خبر گرفتن از دوستان و اقوام خود استفاده کنید. به یاد داشته باشید که همیشه نکات مثبتی وجود دارد که آن‌ها را باید ببینید و روی آن‌ها متمرکز شوید. 

بر راه‌حل‌ها متمرکز شوید نه مشکلات

افراد منفی‌باف با مشکلات می‌جنگند درحالی‌که افراد مثبت اندیش همان میزان زمان را به یافتن راه‌حل سپری می‌کنند. این مهم است؛ اگر نقاط تمرکز خود را تغییر ندهید، افکار منفی جای خود را باز می‌کنند و تمام ذهن شمارا در اشغال خود درمی‌آورند. پس هرچه زودتر شروع به فکر کردن دربارهٔ راه‌حل‌ها بکنید. هرچه بیشتر این کار را کنید، شما بیشتر تبدیل به فردی راه‌کار یابنده و حلال مشکلات خواهید شد یعنی تبدیل به فردی می‌شوید که می‌داند همهٔ مشکلات حل خواهد شد آن‌هم با تفکر.
منبع : تبیان 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دشمن داشتن این فواید را هم دارد

همه ما در زندگی دشمنانی داریم، افرادی که از پیشرفت یا رنج کشیدن ما شاد می شوند. اما وجود همچین آدمهایی در زندگی ما خیلی هم بی فایده نیست. به جای این که مانند آنها مقابله به مثل کنیم، بهتر است که به فوایدی که آنها برایمان دارند، بیاندیشیم. در ادامه برخی از فواید داشتن دشمن را در زندگی برایتان آورده ایم.

دشمن داشتن این فواید را هم دارد

کنترل خشم را می آموزیم

اگر بخواهیم صادق باشیم، دشمنان ما بهترین آدم هایی هستند که ما به کمک آنها می توانیم میزان خشم و عصبانیت خود را بشناسیم. اما مهمتر از آن این است که ما صبور بودن و کنترل خشم را در کنار آنها یاد می گیریم. کنترل خشم در حرف ساده است، وقتی که پای عمل برسد، اکثر ماها جا می زنیم. این که ما بتوانیم عصبانیت مان را کنترل کنیم، در بسیاری از مراحل زندگی موفق خواهیم بود. بنابراین به جای این که به فکر انتقام از دشمنان خود باشیم، از آنها به عنوان وسیله ای برای تمرین کنترل خشم خود استفاده کنیم.

فرصتی برای رقابت سالم در اختیار دارید

چه چیزی در یک مسابقه باعث رقابت و حتی برد می شود؟ درست است، رقبا رقبا یا به اصطلاح دشمنان تان شما را وادار می کنند تا برای رسیدن به اهداف خود تلاش کنید. در واقع آنها به شما انگیزه می دهند تا راهتان را در پیش بگیرید و چه بسا به پیروزی برسید. البته یادتان نرود که این رقابت، باید سالم باشد. اگر شما انگیزه لازم را به کمک دشمن تان برای استارت زدن به دست آورید و باقی راه را بدون توجه به آنها ادامه دهید، مطمئن باشید که پیروزی شما حتمی ست. بنابراین این دشمنان تان هستند که به شما فرصت رقابتی سالم که پیش نیاز پیشرفت و موفقیت است را می دهند.

کامنت های منفی آنها، شما را تکان می دهد

حتما شما هم دشمنانی داشته اید که پشت یا حتی جلو روی شما بدتان را گفته و شما را نقد منفی کرده اند. اما صبور باشید، به کامنت های آنها با دقت گوش دهید، به احتمال زیاد برخی از حرف هایشان در مورد شما صحت دارد.
حتما برای شما هم پیش آمده که وقتی حرفی ناخوشایند در مورد خودتان می شنوید، ذهن تان درگیر می شود که آیا شما واقعا همان چیزی هستید که طرف مقابل تان به زبان آورد؟! دشمنان ما با نقدهای منفی خود، این فرصت را در اختیار ما قرار می دهند که چند قدم به عقب برگردیم و خودمان را ارزیابی کنیم. همین باعث می شود که ما به شخصیت مان بیشتر بیاندیشیم و به فکر بهبود آن باشیم.

دشمن داشتن این فواید را هم دارد

می توانید دوستان بیشتری داشته باشید

آیا تا به حال تلاش کرده اید که با دشمن تان به گونه ای برخورد کنید که پس از مدتی دوست تان شود؟ اگر این توانایی را داشته باشید، شانس با شماست زیرا به دایره دوستان خود دوستی دیگر افزوده اید. علاوه بر آن، شما مهارت تغییر رفتار یک شخص، که دشمن تان را بوده، را هم به دست آورده اید که به تبع در دیگر روابط تان نیز تاثیر مثبتی خواهد گذاشت.

از شما فردی مثبت اندیش می سازد

حتی در تاریک ترین شرایط هم نور راهش را پیدا می کند. گاهی وجود دشمن در زندگی ما، به ما این فرصت را می دهد که روی جنبه های مثبت زندگی تمرکز کنیم. به عنوان مثال، اگر فردی مدام زیر پایمان سنگ می اندازد، ما او را نادیده می گیریم و روی مهارت و اعتماد نفس بالایی که برای رسیدن به پیروزی مان لازم است، تمرکز می کنیم. همین مثبت اندیشی می تواند زندگی لذت بخش تری را برایمان بسازد.

دشمن داشتن این فواید را هم دارد

قدر عشق را بیشتر می دانید

حتما برای شما هم پیش آمده که وقتی مریض می شوید، قدر سلامتی تان را بیشتر می دانید. این موضوع در مورد دوست و دشمن نیز صادق است. به بیان دیگر، تا زمانی که ما دشمنی در زندگی مان نداشته باشیم، قدر افرادی که دوست شان داریم یا دوستمان دارند را نمی دانیم.
اگر چه ممکن است که شما دشمن داشته باشید اما همیشه افرادی هستند که شما را دوست بدارند، بنابراین قدر آنها را بدانید و به جای این که زمان و انرژی تان را صرف جنگیدن با دشمنان تان کنید، وقت بیشتری را با دوستان تان بگذرانید.


منبع : برترین ها

موافقین ۰ مخالفین ۰

افراد موفق تعطیلات آخر هفته را چگونه سپری می کنند؟

افراد موفق می دانند که زمان برای دوره فراغت ارزشمند است. شما نباید زمان را هدر دهید، و در نتیجه تعطیلات آخر هفته را برای دیدن تلویزیون، لم دادن، چک کردن پست الکترونیکی و کارهای روزمره از دست خواهید داد. اگر هفته کاری شلوغ ندارید، تعطیلات آخر هفته شما زیاد مهم نیست. اما اگر از ساعت 8 صبح تا 8 شب هر روز کار می کنید، قطعا تعطیلات برایتان مفید خواهد بود.تعطیلات افراد موفق

تعطیلات افراد موفق

14 موردی که افراد موفق در تعطیلات آخر هفته شان انجام می دهند را در این بخش خواهیم گفت پس اگر شما هم دوست دارید مشابه آنها آخر هفته را مفید سپری کنید از این نکات استفاده کنید.

گذراندن اوغات فراغت

افراد موفق تعطیلاتشان را چه می کنند؟

چطور مثل افراد موفق تعطیلات آخر هفته ی خوبی داشته باشیم؟

1. برای خانواده و دوستانتان کمی زمان بگذارید:

این به خصوص برای کسانی مهم است که وقت زیادی با عزیزان خود در طول هفته صرف نمی کنند.

2. ورزش کنید:

هر کسی باید این کار را انجام دهد، و اگر شما نمی توانید 4-5 روز در طی هفته ورزش کنید، حداقل باید در اواخر هفته فعال باشید. این بهترین فرصت برای روشن کردن ذهن و خلق ایده های جدید است.

ورزش کردن

ورزش مورد علاقه افراد موفق در تعطیلات آخر هفته

تعطیلات آخر هفته افراد موفق

3. دنبال اشتیاق باشد:

یک مدیر خلاق یک شرکت کارت پستال به دلیل عشق به هنر به مدرسه بازگشته. افراد موفق زمان را برای آنچه مهم و یا سرگرم کننده است، ایجاد می کنند و آن ها فضایی برای فعالیت هایی می سازند که به تعادل زندگی خود افزوده اند.

4. مسافرت:

دور شدن در تعطیلات آخر هفته فرصتی عالی برای استراحت پس از یک هفته سخت کاری است.

مسافرت در تعطیلات

سفر یکی از برنامه های افراد موفق در تعطیلات

نحوه سپری شدن تعطیلات افراد موفق

5.دور بودن از فضای مجازی:

موفق ترین افراد برای مدت زمانی از پست الکترونیکی شان اجتناب می کنند. نمی گوییم این کار را در تمام طول هفته بکار ببرید، اما حتی یک پیاده روی بدون تلفن می تواند احساس رهایی به شما بدهد.

6. داوطلب شدن:

افراد و مکان هایی هست که افرادی را به صورت داوطلب می گیرند تا برنامه های غذایی آخر هفته ها را انجام دهند و به افراد فقیر کمک کنند. کارهای داوطلبانه می تواند یک تعادل از کل کارهای هفته تان و حستان را ایجاد کند.

7. از انجام دادن کاره ای روزمره خودداری کنید:

هر تعطیلات آخر هفته ای بایدهایی دارد که باید انجام شود، اما شما می خواهید که اینها کم ترین مقدار زمان ممکن را بگیرند. یک پنجره کوچک برای انجام کارها و وظایف ایجاد کنید و سپس آن ها را از ذهن خود خارج کنید و استراحت کنید.

رفتار افراد موفق

افراد موفق تعطیلاتشان را چه می کنند؟

تعطیلات در زندگی افراد موفق چگونه سپری می شود؟

8. برنامه ریزی:

برنامه ریزی مردم را موثرتر می کند، و انجام آن قبل از شروع هفته به این معنی است که شما می توانید جمعه را برای بیرون رفتن آماده کنید. افراد موفق ماه ها و سال های خود را برنامه ریزی می کنند، زیرا " اگر در لیست کارهای کوتاه گیر افتاده اید، بتوانید کارهای بزرگ را انجام دهید."

9. اجتماعی بودن:

انسان ها موجودات اجتماعی هستند و مطالعات درباره خوشبختی تجربه شده توسط مردم مشخص می کند که حس اجتماعی بودن خیلی بالاتر از رابطه جنسی است.

10. باغبانی / کاردستی / بازی / ورزش / آشپزی / فعالیت های فرهنگی:

اینها برای تمام افراد در تمام هفته مهم است.برای داشتن شادی محض، برخی از مردم از ایجاد باغبانی لذت می برند.بعضی ها دوست دارند که تعطیلات آخر هفته خود را به باغبانی و کاشی کاری برای راضی کردن حس خلاق خود سپری کنند و زندگی آنها این گونه امکان می دهد که با طراوت نگه دارد به گونه ای عمل کنید که روحتان هم تغذیه شود.

بعضی از افراد حرفه ای به کلاس های کوهنوردی می روند و یا هر ورزشی که دوست دارند را انجام می دهند. تئاتر، اپرا و رویدادهای ورزشی نیز می توانند روح برخی افراد را غنی کنند.

شاد بودن

باغبانی کردن افراد موفق در تعطیلات

افراد موفق برای داشتن تعطیلات خوب چه می کنند؟

11.کارهای گروهی:

شبکه سازی یک رویداد برای افراد موفق نیست، این یک سبک زندگی است. هر جا که بروند و هر کاری که می کنند، با افراد جدیدی ارتباط برقرار می کنند.

12. تفکر و شکرگذاری:

افراد واقعا موفق در تعطیلات آخر هفته وقت می گذارند تا از آنچه دارند تشکر کنند و درباره شادی و دستاوردهای خود فکر می کنند. تعطیلات آخر هفته فرصتی عالی برای تامل و درون گرا بودن در مورد مسایل بزرگ تر است.

13. مدیتیشن:

کلاس های تدریس خصوصی مدیتیشن یک رویکرد برای بینش و آرامش ذهن است. بهتر نیست که خود را برای موفقیت در این دنیای سخت مجهز کنیم؟

رسیدن به موفقیت

تعطیلات را به سبک افراد موفق بگذرانید

تعطیلات آخر هفته برای افراد موفق چگونه است؟

14. دوباره شارژ کردن:

ما در دنیای رقابتی زندگی می کنیم. عملکرد نیازمند مدیریت زمان استراحت نیز است -- با هدف شارژ مجدد باتری هایتان.

به این ترتیب موفق ترین مردم این کارها را انجام می دهند. 


منبع : نمناک

موافقین ۰ مخالفین ۰

مدیریت حضور خانواده همسر در زندگی مشترک

فرقی نمی کند همسایه ی طبقه ی بالا یا پایین خانواده ی همسرتان باشید یا فرسنگ ها از آنها دور باشید گاه وابستگی شدید بین والد و فرزند راه را برای دخالت در زندگی مشترک فراهم میکند و آنان حق هر گونه اظهار نظری را به خود می دهند.
دخالت، خانواده همسر، همسر، مادر
تا کنون برای شما پیش آمده بر سر دوراهی انتخاب نظر همسر یا خانواده قرار بگیریدو ندانید نظر چه کسی را باید در اولویت قرار دهید؟ خانواده یا همسر! گیج می شوید اگر به حرف خانواده عمل کنید، همسرتان ناراحت می شود و تا مدت ها به شما سرکوفت می زند که من برایت مهم نیستم  و اگر به حرف همسرتان گوش کنید ممکن است از طرف خانواده تان مورد سرزنش قرار بگیرید ...

در اکثر مواقع مردان با ازدواج کردن احساس مسئولیت شان نسبت به خانواده  دوبرابر می شود. این احساس گاه تا جایی پیش می رود که در تصمیم گیری های زندگی مشترک  هم نظر خانواده برایشان مهم می شود. مثلا برای رفتن به مسافرت نظر والدینشان را می پرسند و کسب اجازه می کنند، به گونه ای که  اگر آنها راضی باشند تصمیم به سفر می گیرند و اگر به هر دلیلی نظر مخالفی بدهند از سفر رفتن خودداری می کنند. در واقع اینگونه افراد تصمیم گیرنده نیستند و دیگران برایشان تصمیم می گیرند و آنها تنها اجرا کننده هستند.
این گونه عمل کردن با گذشت زمان افراد را وابسته تر و بالطبع آسیب پذیرتر می کند چرا که مسئولیت تصمیم شان را برعهده نمی گیرند و تعهداتی که با ازدواج به عنوان نقش همسر برایشان بوجود می آید را به درستی انجام نمی دهند. 

اینکه چرا یک فرد حتی بعد از ازدواج و تشکیل یک زندگی مشترک باز در تصمیم گیری ها نمی تواند مستقل عمل کند سوالی است که ویدا فلاح روانشناس و مدرس مهارت های زندگی به آن پاسخ می دهد: 

ویدا فلاح معتقد است: یکسری باور از دوران کودکی در افراد شکل می گیرد که باعث می شود راه مداخله در زندگی مشترک را باز می کند مثلا فرد از کودکی شنیده است که می گویند: فرزند خوب فرزندی است که پدر و مادرش از او راضی باشند و پدر و مادر زمانی از فرزند راضی هستند که اطاعت داشته باشند؛ ما منکر این حرف نیستیم، اما اطاعت کردن با مداخله دادن زمین تا آسمان فرق دارد؛ همچنین پدر و مادرهایی هم هستند که وقتی فرزندشان ازدواج می کنند مهمترین مسئله شان می شود مداخله در امور فرزندان و اسمش را می گذارند نگرانی و می گویند: « من نگرانتم، بهت فکر می کنم، شب بخاطر تو خوابم نمی برد و...» در حالی که این موارد نگرانی نیست بلکه به نوعی کنترل گرایی است؛ کنترل گرایی دقیقا از محبت شروع می شود؛اینها افرادی هستند که فکر می کنند فرزندشان به تنهایی نمی تواند زندگی اش را اداره کند و اعتقاد دارند که  همیشه باید در کنار فرزندشان باشند و دلسوزی کنند تا مسائل زندگی برای فرزندشان آسان باشد؛ حالا ممکن است سوال شما این باشد که با همسر وابسته که هر کاری می خواهد انجام دهد باید از والدینش اجازه بگیرد چگونه باید برخورد کرد؟

بهترین و موثرترین راه این است که با چنین فردی نباید مقابله ی مستقیم کنید؛ به او نگویید که مثلا "چقدر تو وابسته ای ، هنوز مامانت باید برات تصمیم بگیره!، هنوز بزرگ نشدی، بچه ننه ای" و... در واقع با تحقیر و کنایه نه تنها قادر به تغییر نیستید بلکه به او یک خودباوری بسیار تقویت شده ای می دهید که او این مدلی است و کاری هم نمی تواند کند لذا بهتر است زمان هایی که مستقل تصمیم می گیرد، بازخورد مثبت دهید و با حالت بالغانه تشکر کنید. در این صورت است که تقویت صورت می گیرد.

این را بدانید که جنگیدن با همسرتان برای تغییر دادن او کار بسیار اشتباهی است؛ هرگز این اشتباه را مرتکب نشوید.

آیا می توان دخالت خانواده ی همسر را پیشگیری کرد؟

بعضی افراد در همان دوران عقد یا اوایل ازدواج ترس از این دارند که مبادا خانواده ی همسرم در زندگی ام دخالت کنند، اگر دخالت کنند چه کار باید انجام دهم؟! 

فلاح در این مورد می گوید: در واقع برخی افراد تمرکزشان را بر روی مسائلی می گذارند که دوست ندارند با آن روبرو شوند در حالیکه فکر کردن به این موضوع یکی از عوامل جذب آن مسائل است.

عموما خانواده ها اصلا وقت دخالت کردن را ندارند مگر اینکه فرد از قبل خود را اینگونه نشان دهد که ناتوان در تصمیم گیری است که این مسئله در دوران شناخت قبل از ازدواج باید مورد محک قرار بگیرد؛ اگر فرد به گونه ای است که برای انجام هر کاری باید مورد تایید چند نفر باشد، اینجاست که شما متوجه می شوید که او نیاز به حمایت فکری دیگران دارد. 

در واقع والدین زمانی به خودشان اجازه می دهند که در زندگی فرزندشان دخالت کنند که فرزندان این اجازه را به آنان داده باشند و درباره ی مشکلات و تصمیم هایی که می خواهند بگیرند بدون اینکه خود را صاحب نظر و پیشنهاد نشان دهند صرفا تصمیم آنها برایشان مهم است؛ در این صورت به تدریج خانواده کنجکاو می شود و به خودشان اجازه می دهند که درباره همه مشکلات مختلف از فرزندشان سوال بپرسند و اسم آن را کمک کردن و نه مداخله می گذارند اما وقتی این کمک ها بیش از حد می شود، حضور دائمی آنها در تمامی تصمیم گیری ها فعال می شود و مداوم از همه چیز سوال می پرسند و دلشان می خواهد همه چیز را درباره زندگی فرزندشان بدانند و اگر همسران زمانی باهم  قرار بگذارند که مسئله ای را به کسی نگویند، باعث دلخوری والدین می شود؛ این دلخور شدن به این معناست که "تو من را عادت دادی که همیشه اتفاقات مهم زندگی ات را به من بگویی و از قبل من را در جریان بگذاری..."

این مسئله تدریجا باید حل شود؛ تنها راه حل پیشگیری از دخالت خانواده همسر قبل از ازدواج این است که اصلا نباید به این موضوع فکر کنید در عوض باید همسر آینده تان را محک بزنید و اگر همسرتان را فردی وابسته دیدید باید مهارت های زندگی و قدرت تصمیم گیری را به او یاد دهید...  
منبع : تبیان
موافقین ۰ مخالفین ۰

قول‌هایی که زنان باهوش به خود می‌دهند

قول و قرارهایی وجود دارد که هر زنی با هوش هیجانی بالا با خودش می‌گذارد. این قول‌ها گاهی ساده نیستند، اما واقعیت‌هایی هستند که این زن باهوش با آنها زندگی می‌کند. زمان‌هایی خواهد بود که او با تمام توانش نتواند طبق این قرارها پیش برود اما حتما این را می‌داند و سعی خود را برای برگشتن به مسیر درست خواهد کرد.
 
 قول‌هایی که زنان باهوش به خود می‌دهند
 
 ۱. خودش را باور داشته باشد

یک زن باهوش و خردمند می‌داند چه توانمندی‌هایی دارد. او می‌داند که اگر رویای خواسته‌هایش را در سر بپروراند به آنها خواهد رسید. او درک می‌کند که این کار ساده‌ای نیست، اما از امتحان کردن نمی‌ترسد. از همه مهمتر، او خوب می‌داند که اگر شکست خورد یا از مسیرش خارج شد، می‌تواند برگردد و دوباره تلاش کند.

۲. بهترین دوست خودش باشد

بهترین دوست خود بودن یعنی خود را دوست داشتن. یک زن باهوش و عاقل، از تنها بودن نمی‌ترسد. در واقع او می‌داند که باید اوقات خوبی را با خودش سپری کند و گاهی نیاز دارد از دنیای اطراف خود فاصله بگیرد و از استرس رها شود. او هر آنچه که هست را دوست دارد و پذیرفته است و تمام ویژگی‌هایی را که دلش می‌خواهد دوستش داشته باشد، خودش دارد.

۳. درک اینکه نمی‌تواند همه‌ی کارها را خودش به تنهایی انجام بدهد

یک زن باید باهوش و منطقی باشد تا بفهمد که نمی‌تواند هر کاری را به تنهایی انجام دهد. او گاهی واقعا نیاز دارد تا برای حفظ شادی‌اش کمک بگیرد. طلب کمک کردن بخشی از زندگیست و هیچ ایرادی ندارد که از افراد درست در موقعیتی درست کمک بخواهید.
 
 قول‌هایی که زنان باهوش به خود می‌دهند

۴. به خودش زیاد سخت نگیرد

بعضی از زنان سعی دارند خودشان را همیشه با تمام استانداردها تطبیق بدهند و احساس می‌کنند هرگز نمی‌توانند به قله‌ی مورد نظرشان برسند. اما زنانی که از هوش هیجانی بالایی برخورداند می‌دانند که کامل نیستند. آنها شکست می‌خورند، حرف‌هایی می‌زنند که بعدا بابت آن متاسف می‌شوند و ممکن است همیشه هم بهترین دوست، همسرو یا مادر نباشند، اما همین که تلاش خود را می‌کنند کافیست. آنها از پذیرفتن اشتباهات خود عاجز نیستند و در بلند مدت شادتر و راضی‌تر هم خواهند شد. این نوع زنان می‌دانند که نباید به خودشان خیلی سخت بگیرند چون هیچکس کامل نیست.

۵. بفهمند چه زمانی باید بیشتر تلاش کنند

یک زن باهوش و عاقل می‌داند که کامل نیست اما این را هم خوب می‌داند که چه زمانی باید به خودش سخت بگیرد و بیشتر تلاش کند. او با خودش روراست است و اگر تصمیم بگیرد سختی را تحمل کند، حتما این کار را می‌کند. ممکن است دیگران به او بگویند لازم نیست، اما او می‌داند که می‌تواند بهتر از این باشد و برای استفاده از تمام توان خود، هر کاری خواهد کرد.

یاد گرفتن تمام این قول و قرارها، به زمان و درک نیاز دارد، اما تداوم‌شان همان چیزی است که یک زن باهوش را موفق می‌کند. شاید پایبند ماندن به این قول‌ها دشوار باشد اما ارزشش را دارد.

منبع : برترین ها
موافقین ۰ مخالفین ۰